۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

اون ور بوم



تازه الان رسیدم خانه. ساعت از ۹ گذشته و کلاس آلمانی را به زور و با عقب افتادگی کامل دارم پیش می برم به امید اینکه در طول ترم خودم را برسانم. تو هم با انا و جیو رفته اید به سینما برای دیدن فیلم فرهادی: جدایی نادر از سیمین. قرار بود من هم برای شام به شما به پیوندم که با توجه به سرماخوردگیم و بی حالی شدیدی که امروز داشتم قرار شد حالا که سنتی هم مسیج داده که نمی تونه بیاد من را هم فاکتور بگیرید و بیام خانه و کمی استراحت کنم و در واقع کمی لویناس برای فردا بخوانم. فعلا که بعد از سالها موتور درس خواندنم داره یواش یواش استارت میزنه و امیدوارم که گرم هم بشه.


صبح با اینکه دیشب ۱۲ بود که خوابیدیم و با اینکه سرماخوردگی اذیتم می کنه اما ساعت ۵ پاشدم و بی آنکه دست به لپی بزنم نشستم سر سرمایه. بلاخره هر طوری بود تا ساعت ۱۰ که رفتم دانشگاه خودم را به سرفصل رساندم. اتفاقا در کلاس هم یکی دوتا سئوال خوب کردم و از آن بهتر جوابهای مناسب از دیوید گرفتم. البته مشکل کلاس دیوید بخصوص با این سه خواهر که از گروه خودمان هستند و دایم حرفهای تقریبا بی ربط به متن میزنند و دیوید هم اساسا کسی را متوقف نمی کنه سرجاش هست. به غیر از این سه نفر البته پائولو که در کلاس هگل تا مارکس هم با هم بودیم و خیلی حرف میزنه- و البته  خیلی مرتبط اما دایم در حال لکچر دادن هست- هم مزید بر علته اما به هر حال درسی هست که می خواستم بگیرم و شاید اگر یک موقع دیگه به تنهایی این درس را داشتم و بیشتر برایش وقت می گذاشتم بهتر بود اما فعلا که راضی هستم.


تو هم ساعت ۲ و نیم برای توتوریالت آمدی دانشگاه که همدیگر را تا ساعت ۴ و ربع که من درصف اتوبوس جا گرفته بودم ندیدیم. با هم برگشتیم و تو هم مثل من لکچر درسی را که تدریس می کنیم نرفتی. بهم گفتی ساعت ۱۲ بود و داشتی آماده ی آمدن به دانشگاه میشدی که تلفنت زنگ میزنه و بهناز خانم همسر توکا میگه پایین خانه هست و خلاصه میاد بالا. چای و کیک سیبی که دیروز درست کرده بودی را با هم صرف می کنید و کمی گپ و گفتگو و خلاصه گفتی خیلی اتفاقی قبل از آمدن به دانشگاه مهمان داشتی.


الان هم که احتمالا ساعت فیلم تمام شده و قراره که با هم سه نفری- با جیو و انا- بروید شام بیرون. می دانم که نگران من هستی و اتفاقا امروز در راه برگشت توی قطار بهم گفتی صبحها اینقدر زود بیدار نشم و کم نخوابم و ... و در آخر گفتی نکنه که درس دیوید را بر داری ها! دیگه نمی دانی که به غیر از این درس تصمیم دارم اگر بشه درس جیم را هم حفظ کنم و تازه شاید از بهار گوته را فشرده بریم. از اون ور بوم دارم میفتم نه؟

هیچ نظری موجود نیست: