۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه

برنامه ریزی



امروز صبح با هم رفتیم کتابخانه ی کلی. تو کمی درس خواندی و من هم همچنان در گیر مسئله ی تعداد واحدها و مقالات عقب افتاده ام نشستم و یک بار دیگر برنامه ریزی کردم. با اینکه فشرده هست و مثل همیشه بارها برنامه ریخته ام و عمل درست و حسابی در قبالش نداشته ام، امیدوارم اینبار کمی اوضاع فرق کند و کمی همت کنم.


خلاصه که تا ظهر درگیر این کارها بودیم. بعد از نهار تو راهی کلاس و دانشگاه شدی و گفتی که در راه می خواهی با مامانت حرف بزنی راجع به این گزینه ای که تازه دیشب ازش خبر دار شدی و امروز با دفتر امیرسلام هم چک کردی، اینکه والدین بچه های مقیم کانادا می توانند ویزای ۱۰ ساله بگیرند. و من هم ماندم و به برنامه ریختن ادامه دادم تا ساعت ۳. بعدش آمدم خانه و کمی آلمانی خواندم و تکالیفم را انجام دادم تا موقع رفتن.


کلاس تو تمام شده بود که بهم زنگ زدی و گفتم من هم دارم میرم گوته. گویا در کلاس خیلی خوب و مفصل راجع به دورکهایم حرف زده بودی و حتی خارج از متن هم کمی با روسو مقایسه اش کرده بودی و خلاصه استاد حسابی کیف کرده بوده. من هم رفتم کلاس که بهتر از دوشنبه بود و البته هنوز بسیار عقب هستم و تا برگشتم ساعت ۹ شده بود و با هم شامی خوردیم و حالا هم قبل از خواب می خواهم با مادر حرف بزنم. 


The Descendants را دیشب دیدیم. به هر حال هم جایزه ی بهترین فیلم گلدن گلوب را گرفته بود و هم کلونی جایزه ی هنرپیشه ی اول را. فیلم خوبی بود. البته شاهکار نبود اما به هر حال اگر این بهترین امسال بوده باشد باید گفت امسال فیلم بیاد ماندنی نداشته ایم. اما بد نبود.

هیچ نظری موجود نیست: