۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

کمی شروع شدن



خب پس از مدتها امروز کمی روی برنامه رفتم جلو. صبح حدود ۴ و نیم بیدار شدم کمی آلمانی خواندم تا تو بیدار شدی و من حمام رفتم و با هم صبحانه خوردیم و رفتم کتابخانه شده بود ۹. از آنجایی که در کتابخانه دسترسی به اینترنت نداریم- البته از طریق آیفون می توانیم ایمیلها را نگاه کنیم- تمام مدت نشستم سر درس. بد نبود حدود ۸ ساعتی درس خواندم و استارت مقاله ی آدورنو را تقریبا زده ام.


تو هم با دوستان دوره ی دبیرستانت یعنی شراره و ندا که قرار بود با بچه اش بیاید رفتید نهار به یک رستوان ایتالیایی. خلاصه با آنها بودی تا عصر که کلاس فرانسه داشتی و بعد از کلاس من هم که کارم در کتابخانه تمام شده بود و برای خوردن یک قهوه رفته بودم کرما با هم در بلور مارکت قرار گذاشتیم و بعد از اینکه خرید برای خانه کردیم آمدیم خانه و با همتی که هر دو کردیم رفتیم نیم ساعتی ورزش.


با مادر و امیر و مامانم حرف زدیم که بد نبودند. امیرحسین هم دنبال کار نیست و فقط بهانه های صد من یک غاز میاره. تو هم با جهانگیر امروز اسکایپ کرده بودی و برفی که می آمد را نشانش داده بودی و حسابی دلش آب شده بود.


هوای عجیبی بود چندباری برف آمد و آفتاب شد و البته خیلی سرد بود. فردا هیچکدام کلاس جیم را نخواهیم رفت و من بعد از توتوریال باید یک عالمه پرینت بگیرم و بیام خانه تا برای شام بریم خانه ی کلی و گاری.

هیچ نظری موجود نیست: