۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

تصحیح برگه ها



تا جند دقیقه ی دیگه ساعت از نیمه شب هم خواهد گذشت. تو به دلیل سردرد شدیدی که داشتی یک ساعت پیش رفتی بخوابی. گویا از وسط کلاس امروز سر درد میگرنی آمده بود سراغت و خیلی اذیتت کرد. بعد از کلاس رفته بودی خرید و وقتی رسیدی خانه اصلا حال نداشتی.


من هم که دیشب بلاخره بعد از چند شب درست خوابیدم صبح دوست نداشتم زود بیدار بشم. خلاصه از صبح نشسته ام پشت این میز و دارم برگه ی بچه ها را تصحیح می کنم. خدا وکیلی خیلی این درس کار داره و عمرا برای سال بعد قبولش نمی کنم.


بلاخره تصحیح برگه ها تمام شد و حالا مانده نمره دادن نهایی که دیگه باشه برای فردا. تمام تلاشم را کردم که این کار امروز تمام بشه که از فردا هم آلمانی خواندم را شروع کنم و هم کمی درس کانت را بخوانم. راجع به مقالات عقب افتاده هم که کلا نمی دانم چه کار بکنم.


فردا تو ساعت ۱۰ صبح وقت دکتر داری برای گردن درد و سر دردهایت. عصر هم که به سلامتی باید بری کلاس فرانسه. من هم می خواهم کمی به درسهایم برسم. جمعه که با هم برای اولین بار در طول زندگی مشترکمون کلاس داریم و شب هم که به سخنرانی خانه ی کتاب میریم که برای من گوش دادن به صحبتهای دکتر توکلی علت اصلی رفتن هست.


خلاصه که کلی کار داریم و وقت هم نداریم اما اگر کم کم همینطور که شروع کرده ایم روی نظم بریم جلو شاید آخرش یه چیزی بشیم. نه؟




هیچ نظری موجود نیست: