۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

دو فیلم با یک بلیط!



دیروز بعد از ظهر بود که گفتم بیا بریم سینما. گفتی بریم و قرار شد بلافاصله کارهامون را بکنیم و بریم تا به سانس فیلمی که می خواستیم ببینیم برسیم. کمتر از پانزده دقیقه ی بعد از پیشنهاد من در سالن بودیم و هنوز فیلم شروع نشده بود. کشتار آخرین فیلم پولانسکی با بازی کیت وینسلت و جودی فاستر که بنا به متن یاسمینا رضا کاملا تئاتری بود و تمام لوکیشن در خانه ای کوچک و در واقع در پذیرایی خانه می گذشت. بد نبود اما راضیمون نکرد. با اینکه بابت رسیدن به فیلم و تصمیم سریع گرفتن و عملی کردنش خوشحال بودیم قرار شد که فیلم دیگری را که تو دوست داشتی ببینی هم با یک ساعت فاصله ببینیم. این اولین بار بود که دوتا فیلم را در یک روز در سینما می دیدیم. فیلم بعدی Young Adult با بازی چارلیزترون بود که خیلی ضعیف تر از آنچیزی بود که انتظارش را داشتیم.


به هر حال این سه زن همگی کاندیدای جایزه ی بهترین بازی در گلدن گلوب امسال هستند. بعد از سینما در باد شدیدی که می وزید رسیدیم خانه و هنوز لباسهامون را در نیاورده بودیم که فرشید زنگ زد که ما دلمون براتون تنگ شده و اگر امشب کاری ندارید شام چهارتایی بریم بیرون. این شد که کمتر از یک ساعت بعد در ماشین آنها به سمت یورک ویل رفتیم و اتفاقا از آنجایی که اکثر جاها هم بابت روز اول سال تعطیل بود سر از رستوران نروسوا که بارها رفته ایم در آوردیم. شب خوبی بود و وسط یکی از حرفها کار به گیاه خوار شدن پگاه کشید و اینکه فرشید آرزوی درست کردن کباب در خانه ی جدیدشان را به دل داره و ... و خلاصه قرار شد امشب بریم خانه ی آنها تا فرشید برای ما و بخصوص تو که مدتهاست هوس کباب کوبیده داری کباب درست کنه. ضمن اینکه فرشید گفت که من بهترین کبابی را درست می کنم که تا حالا خورده ای. البته واقعا دست پختش خوبه و از بچگی هم یادمه که اهل کباب و غذا بود. به هر حال امشب هم دعوتیم و امسال را با تجربه های جدید و برنامه ریزی نشده به سلامتی شروع کرده ایم.


البته حالم و سرماخوردگیم بدتر شده. انقدر عطسه کرده ام و سینوسهایم تحریک شده که دیگه توان ندارم. اما هر طور که هست باید از فردا درس و زندگی را شروع کنم. امروز خانه را جارو و طی کرده ام و احتمالا همین هم در بدتر شدن حالم بی تاثیر نبوده اما دیگه بسه. باید خودمان را آماده شروع تازه ای کنیم.


دیشب قبل از خواب به مادر زنگ زدیم که حالمون را خیلی گرفت و اتفاقا باعث سردرد و معده درد تو شد. آنقدر از امیرحسین نق بی جا زد که حد نداشت. حالا خاله آذر ۵۰۰ دلار پول برایش فرستاده بود و نقش مثبت شده و امیر و مامان دوباره نقش منفی. ناراحت این بود که چرا رفته راکلین تا ماشین گران اجاره ای را که اساسا نباید می گرفته پس بده و احتمالا دوباره ماشین بگیره. می دانم که مادر هم به امیر این مدت چندباری پول داده اما مسلما تمام هزینه را مادر نداده و حالا بابت اینکه این چرا اینطوری زندگی می کنه و ... شاکی بود. شاکی بودنش یک طرف بی انصافی و بد دهنی کردنش یک طرف دیگه. بخصوص وقتی که گفت همسایه اش هم آمده پیشش و این حرفها را داشت جلوی او میزد. همین دو شب پیش بود که به قول خودش این بچه از ساعت یک بعد از ظهر مادر را برده بود بیمارستان تا یازده شب. خلاصه که ناراحتمون کرد با بی انصافی هاش.



هیچ نظری موجود نیست: