۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

گلدن گلوب



دیشب منزل مرجان با مریم و یکی از دوستان دوره ی مدرسه اش در ژاندارک شب خوبی بود. من آخر شب بی اغراق بیش از یک ساعت روی منبر بودم حرف میزدم. نمی دانم چه شده که جدیدا اینقدر حرف میزنم. همیشه آدم پر حرفی بوده ام اما به نظر داره بدتر میشه. امروز که بهت گفتم خندیدی و گفتی مادر همیشه میگه که تو شهوت حرف زدن داری. و واقعا که درسته.


خلاصه تا برگشتیم و رسیدیم در سرمای منهای ۱۷ درجه خانه و خوابیدیم ساعت از یک بامداد گذشته بود. برای همین هم صبح دیرتر از آن موقعی که می خواستم بیدار شدیم و نتونستم کمی آلمانی بخوانم تا لااقل برای فردا بعد از یک ماه دوری از زبان آلمانی کمی آماده باشم. حلیم را که تا صبح روی شعله ی کم گذاشته بودی تا ساعت نزدیک ۱۲ که آیدین و سحر و کمی بعدتر فرزاد آمدند حسابی قوام آورده بودی و به همین دلیل خیلی حلیم خوبی شد.


کلی حرف زدیم از ایران و سیاست گرفته تا آدورنو و هگل و بکت. از روشنفکری دینی که آیدین و سحر خیلی بهش امیدوارند تا گرانی در ایران که بچه ها هر سال وقتی ایران می روند شوکه میشند. تا بچه ها رفتند ساعت نزدیک ۵ بود و بعد از تمیز کردن خانه دیگه حال درس خواندن نداشتم. مراسم گلدن گلوب هم بهترین بهانه شد تا این ویکند درست برخلاف برنامه هایی که جمعه شب با حساب و کتاب برای خودم ریخته بودم بدون کلمه ای درس و آلمانی خواندن بگذرانم. البته تو هم نرسیدی درسی بخوانی و کاری کنی اما به هر حال اوضاع من خیلی خرابه.


حرفهای آیدین درباره ی مقاله ی درسی هگل که داره می نویسه این فکر را برایم بوجود آورد که بهتره بی خیال این واحدهای اضافه ای بشم که دارم بر می دارم بخصوص درس جیم. به قول آیدین مقاله ی هگل تا اینجا نزدیک به بیست روز نوشتنش طول کشیده.


اما از امشب بگم که بلاخره آنچه که انتظارش را داشتیم و البته هنوز هم برای بیشتر از آن هم انتظار داریم اتفاق افتاد. جدایی نادر از سیمین گلدن گلوب را برد و حالا نوبت اسکار هست که خیلی بهش امیدواریم. هر چند در این بخش همیشه یک اختلاف نظر جدی بین این دو گروه جایزه دهنده دیده میشه. فرهادی هم حرف بسیار زیبایی زد زمانی که گفت فکر کردم بجای گفتن از مادر و پدر و همسر و دخترهایم و دوستانم از مردمم بگویم و اینکه چقدر عاشق صلح هستند.


بعد از مراسم هم خیلی کوتاه با مامان و مادر و امیر اسکایپ کردیم و الان هم تا ساعت از ۱۲ نگذشته باید بخوابیم. فردا از ساعت ۱۰ که برم دانشگاه تا حدود ۹ شب که از گوته برگردم روز بسیار طولانی و خسته کننده ای خواهم داشت. بدتر از آن اینکه نه درس دیوید را خوانده ام و نه آلمانی و نه لویناس.


تو هم که کلاس درس خودت را داری و بعدش هم که احتمالا لکچر کامرون را باید بری. خلاصه که تا دقایقی دیگر هفته ی بسیار مهم و پر کار پیش رو آغاز میشه و باید که سعی کنیم پا به پای برنامه هامون پیش بریم به امید موفقیت و با توکل.

هیچ نظری موجود نیست: