۱۳۹۲ اسفند ۱۴, چهارشنبه

تحویل فایل OGS


دیشب حدود ساعت ۸ و نیم بود که آمدی خانه و امشب هم احتمالا همین حدود خواهی آمد. خیلی کار و مسئولیتت زیاد شده و جالب اینکه داری کارهایی را انجام میدهی که اساسا وظیفه ی تو نیست و کارهای مثلا کیمبرلی است که برای ده روز رفته تعطیلات و همه چیز را نصفه و نیمه گذاشته و رفته. به هر حال حسابی به زحمت افتاده ای و خیلی از این بابت ناراحت شرایط و اوضاعی که در آن گرفتاری هستم. البته روحیه ات خدا را شکر خوبه و خصوصا اینکه از فردا سندی هم دو هفته ای به مسافرت میرود و تو کمی با حجم کاری کمتر روبه رو هستی خبر خوشی است.

امروز به دانشگاه رفتم برای کار OGS تو که دیشب در آخرین ساعت تری ایمیلی بهت زد و یکی دو نکته برای بهتر شدن پروپوزالت گفت و یکبار دیگه پرینت گرفتی و صبح پاکت مدارک را بعد از اینکه تو رفتی سر کار من بردم دانشگاه. کمی با جودیت گپ زدم و بهش گفتم که اگر امکان داشته باشد برای GA تو در تابستان همان مرکز گروه ادبیات انگلیسی را کنار بگذارد که گفت نمی تواند قول دهد اما اگر شد خبرمون می کنه. اگر این اتفاق بیفته شاید من بتوانم به اسم اینکه تو کمی گرفتاری کار را جلو ببرم و از کاهش شدید در آمدمون در تابستان تا حدی جلو گیری کنم خصوصا اینکه به احتمال زیاد مامان و بابات هم قراره که بیایند و نمی خواهم دستمان خالی باشد.

بعد از اینکه مدارک را به جودیت دادم آیدین را دیدم که آمده بود برای همین کار و یک ساعتی حرف زدیم درباره ی لویناس و مسایل دانشگاه و ... وقتی راهی کتابخانه و بعد اتوبوس ها شدم دوباره بهم زنگ زد که اگر هنوز در اطراف هستم و می توانم یک نگاهی به پروپوزالش بندازم. دوباره برگشتم و چند نکته ای بهش پیشنهاد دادم که همگی را قبول کرد و قرار شد بازبینی کند. هم یکی دو نکته ی فرمال و هم یکی دو نکته محتوایی. تا برگشتم و در راه با رسول حرف زدم و کمی هم در خانه ادامه یافت ساعت ۳ بود که نهار خوردم و از آن به بعد هم هیچ تا الان که ۶ و نیم هست.

شب احتمالا بعد از اینکه برگشتی شام سبکی بخوریم و کمی شراب بنوشیم به سلامتی و امید برای OGS تو که اساسا تنها سعی کردیم تا تلاشی برای امسال کنیم و در واقع تجربه ای. باید با آمریکا حرف بزنم و خصوصا با مادر. با مامانم دیروز که حرف زدم خوشحال و راضی دنبال کارهایش بود. گفت خودش به بانک میرود و سوال وسترن یونیون را می پرسد. گفت که بابک برایش تخت و مبل گرفته و از آپارتمان و شهرش که خیلی دوستش دارد راضی و هیجان زده است. این مدت و احتمالا شاید برای همیشه باید سعی کنم که حداقل یک روز درمیان و البته اگر شد هر روز یک زنگی بهش بزنم چون تنهاست و دلخوشی اش ما.

از فردا به امید خدا می خواهم ورزش و رعایت غذایی و آلمانی را شروع کنم و از دوشنبه درس شدید. تو هم که باید به هر حال در کنار کار شدیدی که می کنی برای MRP و بعد هم امتحان جامع متونی را که انتخاب کرده ای بخوانی و به سلامتی در طی تابستان خودت را اماده کنی.

هیچ نظری موجود نیست: