۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

آقا مجتبی

چهارشنبه نزدیک غروب هست و من هنوز از صبح که آمده ام کرما اینجا هستم. بعد از این پست باید بیام لابلاس که تو هم قراره تا ساعت ۷ از سر کار برسی آنجا و با هم برای فردا شب که عمو مجتبی با کیارش شام مهمانمان هستند خرید کنیم. مامانت کمی چیز برای تو و البته مجلات این شماره را لطف کرده و برای من فرستاده و فردا شب دستم میرسه در حالیکه هنوز شماره ی قبلی را درست نگاه نکرده ام چه برسد به اینکه خوانده باشم.

امروز از صبح زود که آمدم اینجا اول ترجمه ی مارکوزه را فرستادم ایران برای چاپ و بعد هم تمام روز نشستم و یک مقاله نسبتا بلند درباره تاثیر بحران اوکراین در جهان و خصوصا خاورمیانه نوشتم که یکی دو روز کار بابت بازخوانی و تصحیح خواهد داشت. کمر دردم دوباره بابت این همه نشستن بهم چشمک می زنه.

تو هم یک روز سنگین کاری داشتی و وسط این همه کار باید دایم پیگیری کارهای کنفرانس HM و داستان هتل را برای من و از طرف من می کردی. اینقدر کارت زیاده که وقت نکردی وقت دندانپزشک بگیری که کمی هم دندانت درد می کنه. با اینکه بهت گفته ام مهمترین نگرانیم از بابت کار تو اینه که به سلامتی ات نرسیدی و پیگیری کارهای اساسی ات را نکنی اما فعلا که داره اینطوری پیش میره.

خب! باید راهی شوم که تو هم از آن طرف می آیی و بعد از خرید با هم میرویم خانه به سلامتی.
 

هیچ نظری موجود نیست: