۱۳۹۲ اسفند ۱۵, پنجشنبه

ترجمه


از شدت کار در این چند روز گذشته دیشب که رسیدی خانه شام نخورده روی مبل چنان خوابت برد که انگار نه انگار که کمتر از یک ساعت هست که به خانه آمده ای و ساعت هنوز ۹ شب نشده. اما سردرد و چشم دردی که داشتی باعث شد که حال من هم حسابی گرفته شود و خلاصه بعد از شستن ظرفها بیدارت کردم که برویم و با هم بخوابیم. صبح که رساندمت سر کار ساعت نزدیک ۹ بود و چون سندی رفته با خیال راحت و بدون عجله راهی شرکت شدیم. بعد از اینکه تو را رساندم رفتم دانفورد تا کمی مجلات و یک مقاله ای که تازگی درباره ی هایدگر و آدورنو چاپ شده را بخوانم. به مجلات که دست نزدم اما مقاله را که خواندم فکر کردم شاید بد نباشه که به فارسی ترجمه اش کنم. شروعش کردم تنها برای دستگرمی بعد از یکی دو کاری که قبلا در این زمینه کرده بودم اما خیلی سختتر از آنچه که فکر می کردم جلو رفت. به هر حال تصمیم دارم این کار را در کنار ادامه دهم و خصوصا با فضای فارسی در حوزه ی اندیشه بیشتر از قبل به مراوده و گفتگو بپردازم.

از آنجایی که خیلی خسته بودی و سردرد هم داشتی قرار شد ساعت ۳ بیام دنبالت و این شد که تا بعد از ظهر در کرما ماندم و بعد از اینکه آمدم دنبالت رفتیم از لابلاز کمی خرید کردیم و قرار شد شام مناسبی درست کنیم و شب هم فیلم نبراسکا که از جمله فیلمهای مطرح امسال بود را ببینیم. آمدنت خانه در چنین ساعتی در طول هفته امری تقریبا تجربه نشده بود و از این نظر خیلی بهم مزه داد.

ساعت نزدیک ۷ هست و بعد از یک تلفن به آمریکا و احوالپرسی از مامانم به کارهای خودمان خواهیم رسید و امشب برخلاف این چند شب گذشته کمی با هم وقت خواهم گذارند. مامانم هم بد نیست و خدا را شکر از موقعیتش راضی به نظر میرسه. با مادر هم حرف زدم که خیلی دلم برایش تنگ شده و خصوصا بعد از اینکه گفت که بدان که همیشه حتی از آن دنیا همواره برایت دعا می کنم دلم گرفت از اینکه نتوانستم بیش از دو سال است که به دیدنش بروم. درسته که از نظر مالی امکانش را نداشتیم اما من هم باید برنامه ریزی و پس انداز درستی می کردم تا این اتفاق بیفته. بهم گفت که امیرحسین هم دایم به مامانم زنگ میزنه که برایم پول بفرست. باورم نمیشه که در این حد داستان غم انگیز باشه.

فردا کلاس هایم را دارم و تو هم که میروی سرکار. برای ویکند هم جز شنبه شب که خانه ی مارک دعوتیم برنامه ی خاصی نگذاشته ایم و قرار است با هم و در دل هم بگذرانیم.
 

هیچ نظری موجود نیست: