۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

دریغ از کافه



روز در مجموع خسته کننده ای بود تا بدین جا. جز یکی دو نفر در هر کلاس هیچکس متن امروز را نخوانده بود و خصوصا کلاس اول که با وجود تمام تلاشی که کردم در کل ساکت و بی انگیزه بود. تو هم روز پر کاری را داشتی و البته هنوز همدیگر را ندیده ایم تا درباره اش بیشتر حرف بزنیم.

بعد از کلاس با اتوبوس ۱۹۶ بی به ایستگاه شپرد آمدم و بعد از کلی گشتن در این اطراف متوجه شدم که محله ی کره ای ها و ایرانی های عزیز از داشتن کافه و جایی برای نشستن و کمی کار کردن و یا گپ زدن جز فود کورت و بار خالی است. به هر حال در یکی از همین فوت کورتها نشستم و کمتر از یک صفحه ترجمه کردم و خستگی بر من غالب شد و حالا منتظرم که تو از راه برسی و مرا همراه خودت به خانه ی سمیه و جیمز ببری.

هیچ نظری موجود نیست: