۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

گوستاو دودامل

این دو روز گذشته را با سرماخوردگی و کمی بی حالی گذارندی. با اینکه بهت اصرار کردم که یکشنبه صبح پیش از رفتن به برانچ با بچه های گوته حمام نکنی که هوا خیلی سرد هست اما رفتی و در نتیجه خوردی. به هر حال امروز حالت بهتره اما کارها در تلاس خیلی زیاد شده.

دیروز و امروز مطابق این ایام صبح بعد از اینکه تو را رساندم به شرکت خودم آمدم کرمای دانفورد و بلاخره این ترجمه را دیروز تمام کردم. البته یک موخره جداگانه هم داره در حد یک صفحه که فکر کردم امروز بعد از این پست آن را هم ترجمه کنم با اینکه اصل داستان در خود متن آمده. اما خوانش دوباره ی متن و احتمالا دست بردن در برخی جملات مستلزم کار و زمان طولانی دیگری است که به مرور انجامش خواهم داد. دیروز بعد از اینکه اینجا را به قصد خانه ترک کردم و سر راه پرتغال گرفتم تا کمی آب میوه بخوری رفتم خانه و تمام کتابها را کارتون بندی کردم و با کمک تو سه کارتون را پایین بردم و امروز هم ۵ کارتون دیگر و تمام. خدا را شکر می خواستم قبل از سال نو این کار را تمام کنم که شد.

بعد از آن به سلمانی رفتم و تو هم با خاله فریبا تا ساعت ۹ شب داشتی اسکایپ می کردی و اون هم که بی خواب شده بود شرابی باز کرده بود و بعد از برگشتن من و حمام گرفتن و ... ما این طرف و او آن طرف Cheers کنان سال خوبی را برای همه آرزو کردیم و بعد از شام هم من و تو از روی شمع بزرگی که از آیکیا خریده بودیم پریدیم و چهارشنبه سوری هم بپا شد.

با مامانم و مادر و مامانت حرف زدیم که همگی خوب بودند. البته مشکلات سر جای خودشان هست اما فعلا نمی توان کاری بیش از این کرد خصوصا بابت مشکل مالی مامان و بابات که به همین دلیل هم با خاله فریبا حرف میزدی تا کمی بهت آرامش بده.

اما امروز که بارانی و هوا بعد از مدتها بالای صفر هست چهارشنبه ۱۹ مارسه و بعد از کمی کار ترجمه در اینجا به خانه خواهم رفت و کمی تمیزکاری می کنم تا برای فردا به سلامتی آماده باشیم. ساعت سال تحویل ظهر هست و تو مرخصی گرفته ای. جمعه هم چون وقت دکتر داری و باید به دانشگاه بروی و با جودیت درباره ی GA تابستان صحبت کنی. امیدوارم راهی پیدا شود که من بتوانم جای تو کار کنم و کمی درآمدمان را برای تابستان بهتر کنیم که خیلی خیلی اوضاع خرابه. الان که دارم اینها را می نویسم روی هم کمتر از ۱۰۰ دلار داریم و کلی کار و خرج پیش رو و در آمدی هم به آن صورت نخواهیم داشت جز همانکه می آید و اکثرش هم برای آمریکا و بدهی تو بابت ایران میرود. خصوصا اگر بتوانیم این کار را کنیم دستمان برای خرید بلیط برای مامان و بابات بازتر میشود.

اما حرفهای خوب! امشب با مازیار و نسیم چهارنفری به اجرای ارکستر فلارمونیک لس آنجلس در روی تامسون هال خواهیم رفت که مازیار همیشه از رهبر ارکسترش یعنی گوستاو دودامل Gustavo Dudamel تعریف می کرد. بلیطش را دو ماه قبل که می دانستم این روزها احتمالا پولی نداریم- اما نه در این حد- خریدم. خلاصه که برنامه ی شب سال نو ما این برنامه ی بی نظیر خواهد بود. فردا هم که کلی تلفن داریم به چهارگوشه ی جهان برای تبریک سال نو به سلامتی. شب هم که بانا و ریک مهمانمان خواهند بود و جمعه شب هم که بعد از کلاسهای من خانه ی مازیار و نسیم میرویم برای دیدن پدر نسیم که از ایران آمده. خلاصه که به سلامتی شلوغ است.

فردا پیش از سال نو هم می خواهم یک برنامه ریزی خوب با ثبت در اینجا داشته باشم و با هم به سلامتی سال کهنه که سال سخت و خیلی پرفشار البته مهمی بود را تحویل دهیم و به سلامتی سالی که در آن چهل و سی پنج ساله خواهیم شد را تحویل بگیریم به امید خدا.

هیچ نظری موجود نیست: