۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

دو تایی


جمعه عصر هست. تمام روز را به بازیگوشی گذراندم و یواش یواش هم می خواهم جمع کنم و برم خانه. تو تازه از سر کار پاشدی که بری خرید و بعدش هم خانه. امروز روز خیلی آرام و خوبی را داشتیم. صبح دوتایی با هم بنا به خواسته ی تو برای صبحانه رفتیم کمپس و بعدش هم آمدیم دانشگاه. من بازی در اینترنت کردم و تو هم سر کار زحمت کشیدی.

سر ظهر سپیده دوستت که تازگی بعد از دو سال از کانادا برگشته و آمده کانبرا قرار بود بیاد دانشگاه دیدنت. گویا خیلی راهنمایی های خوبی بهت کرده و درباره ی بعضی مسایل قراردادی در آنجا بهت نکاتی را تذکر داده.

امشب قراره با هم دوتایی خانه بمانیم و فیلمی ببینیم و خوش بگذرانیم. اتفاقا امشب مهمانی تئو به مناسبت تحویل تزش در بار "رز هتل" دعوتیم اما هیچکدوم حال رفتن نداریم.

دیشب از دانشگاه رفتم گلفروشی محل و به مناسبت یازدهمین سالگرد آشنایی مون یک گلدان کوچک و یک دسته گل نرگس گرفتم و وقتی آمدم تو خیلی خوشحال شدی. امروز بلاخره بعد از کلی پیگیری تو دانشگاه NSW همان COE که رضا لازم داشت برای سفارت ببره را اصلاح کرد و دوباره براش فرستاد و دوباره طرف از تو به رضا گفته که با این دوستانی که داری مطمئن باش خیلی خوشبختی. اون هم کلی از تو تشکر کرده.

قرار شد که تازه ترین کتاب باب گودین را که تازگی به فارسی ترجمه شده برایت بیاره که تو برای باب بفرستی.

فردا و پس فردا هم قراره دوتایی خوش بگذرونیم و هم شروع به جمع آوری وسایل و کتابهامون بکنیم. این آخرین ویکند ماه سخت می در سال هست.

هیچ نظری موجود نیست: