۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

آنک؛ مردی دیگر!


از امروز باید خیلی درست و دقیق از فرصتهای محدودی که پیش رو دارم استفاده کنم. از امروز باید تکلیفم را با آینده ام یکبار برای همیشه معلوم و روشن کنم. از امروز که بعد از ماهها صبر و نگرانی در چند هفته ی اخیر موجب ناراحتی و عذاب تو و خودم شدم باید این خوشباشی را به خوشباشی نیچه ای تا حد طاقت تبدیل کنم.

ساعت دقیقا 3 صبح بود که بیدار شدم و ایمیلم را چک کردم و دیدم که مدیر گروه SPT برام ایمیل تبریک زده. بلاخره پذیرش گرفتم.
پوووف!

تو هم خودت بیدار شدی و از خوشحالی گفتی باید همین الان ایمیل تشکر برای "گمل" بزنیم و از پیگیری هایش تشکر کنیم. بعدش با هم بر گشتیم توی تخت و صبح که بیدار شدیم بعد از اینکه من آب پرتغال برای هر دومون گرفتم و چایی را دم کردم و از حمام آمدم بیرون دیدم که تو مثل خودم از خستگی حال پا شدن نداری. البته تو که واقعا حق داری. هنوز سرفه هایت زیاده و سرماخوردگی کاملا در بدنت مانده.

صبحانه را که داشتیم می خوردیم با مادر و بعدش مامانم تلفنی حرف زدیم که بهشون خبر بدیم و از نگرانی شون کم کنیم. بعد از صبحانه بود که باران برای پاره ای کوتاه از زمان بند آمد و آفتاب و ابر در آسمان در نم نم باران رنگین کمانی بسیار بزرگ را ساختند. خیلی زیبا بود و بهترین دلیل به قول تو برای به فال نیک گرفتن این شروع تازه.

بارانی است هوا. در باران رسیدیم دانشگاه و این اولین کاریست که بعد از رسیدنم به PGARC دارم انجام میدم. از کارم راضی نبودم در این سال و از امکاناتم مثل PGRAC درست استفاده نکردم. باید خودم را برای آخرین بار جدا محک بزنم و اگر ادعا دارم اثبات کنم. به خودم و نه به کسی. به خودم.

دیشب در باران شدیدی رسیدیم در خانه ی پرو و استیون با ماشین آنها اول رفتیم پسر کوچکشان سباستین را از جلوی دبیرستان برداشتیم و رفتیم به سالنی که فستیوال نویسدندگان امسال در سیدنی برگزار میشد. خیلی جای زیبا و سالن جالب و برنامه ی حسابی بود. افتتاحیه اش با سخنرانی وزیر فرهنگ و شهردار سیدنی آغاز شد و بعد از کمی رقص و موسیقی بومی های استرالیا مدیر برنامه آمد و بطور رسمی Sydney Writers' Festival را شروع کرد. مهمان پرو و استیون بودیم و سخنران شب اول نویسنده ی ایرانی-آمریکایی رضا اصلان بود که درباره ی جنبش سبز و ایران امروز با تیتر Iran's new beginning حرف زد. در مجموع اگر نخواهی درباره ی صحت برخی ارقام و آمارش سختگیری کنی و البته نخواهی مداقه ی جدی در ادعای اصلیش درباره ی آینده ی ایران کنی - که دو گزینه را محتمل می دانست یا کره شمالی شدن و یا چین به عنوان خوب و بد- سخنرانی خوبی بود برای غربی ها. این نکته را بخصوص بعد از اینکه برای شام دوباره رفتیم خانه ی پرو و ساعتها درباره ی ایران و اسلام و جامعه ی جوان ایران حرف زدیم میشد به خوبی درک کرد.

البته مهمترین نکته اش که با آن بر اساس نوشته های خودم هم همراهی داشتم این بود که تحریمها - حداقل در میان مدت- به نفع حکومت تمام می شود و البته اینکه مالیات دهنده گان غربی هم در این راستا به نوعی سهیمند.

اما برای خودم با تاکیدی که تو هم داشتی یک نکته ی اساسی در این سخنرانی وجود داشت. اینکه هر چه کم دارم بخاطر زبان و تنبلی در عرصه ی نوشتن و استدلال آکادمیک و رسمی کردن هست. تو چند بار بهم گفتی ببین هیچ - مطلقا هیچ نکته ای نداشته که تو قبلا یا درباره اش به ما بچه ها در دانشگاه نگفتی و یا ننوشته ای- درست هم هست. بی گمان بنا به آنچه ثبت شده موجود است من در زمره ی اولین کسانی بودم که درست چند ساعت بعد از اعلام نتایج نوشتم جمهوری اسلامی به پایان ادعای واهی اش رسید. نه در جهوری بودنش که از دهه ها قبل معلوم بود که در اسلامی بودنش نیز هم. و این نکته زمانی که اصلان بدان اشاره کرد بسیار برای شنوندگان جالب بود.

دیشب به دو جهت شب مهمی بود برای من. هم بواسطه ی پذیرشم و هم شاید از ان مهمتر به واسطه ی اینکه راه برایم باز است اگر من دل رفتن و تن خواستن و اراده ی عمل داشته باشم. به همین دلیل از امروز روز دیگری را باید رقم بزنم.

یا زدن به راه و تلاش در این مسیر و یا به زبان فروغ فرو رفتن. که نه در انتها که هم اکنون نیز "تو فرو رفته ای".

به قول بدیو باید انتخاب کنم. باید فاصله ام را با قدرت ابتذال حفظ کنم و باید به راهم ایمان و وفاداری داشته باشم. باشد که راوی قصه ام شوم.

بدان که تو در این راه جان و روح و پی و بنیاد من و مایی. کمکم کن.
جاودانه به تو وفادارم. عاشقانه برایت می زیم و می مانم.
ای صبورترین و مهربان ترین موجود عالم وجود.
از امروز باید "مردی دیگر" شوم برایت.

هیچ نظری موجود نیست: