۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

شب تولد


امشب شب تولد عشق من هست. قراره بیتا بیاد دانشگاه تا با ناصر و من بریم دندی و تو هم آنجا باشی و چهار نفری کیک و قهوه به مناسبت این شب عزیز بخوریم.

برخلاف سال پیش که تولدی گرفتیم و دور هم جمع شدیم و تعدادی بودیم امسال از این خبرها نیست. هم تو خیلی حال نداری و سرماخوردگی حسابی از رمق انداخته تو را هم کلا امسال را تصمیم گرفتیم کمتر خرج کنیم تا کمی پس انداز برای رفتنمان داشته باشیم البته از آنجایی که قرار شده برای خداحافظی مون با دوستان دور هم جمع بشیم تصمیم گرفتیم همه ی جمع شدنها را یکجا برگزار کنیم.

امروز تو بعد از دو روز استراحت آمدی سر کار و من هم آمدم دانشگاه. من که کلاس داشتم و آخرین لکچر آنت را رفتم که واقعا همانطور که قبلا هم بهت گفتم هر کسی این درس را برای چیز یادگرفتن انتخاب کرده بود به نظر من باخت. البته می دونم که این حکم شامل اکثریت نمیشه.

تو هم صبح رفتی مطب دکتر ال پدر تئو که هم لطف کرده بود بهت خارج از نوبت وقت داده بود و هم هر چه اصرار کردی ویزیت نگرفت. به هر حال خیلی خوشحال کننده نبود اینکه گفت درجه ی میگرنت بالاست و واقعیتش اینه که خیلی نمیشه کاری برش کرد جز رعایت کردن. رعایت هم که زمانی معنی میده که دقیقا بدونی با چی طرفی و چه باید بکنی که اساسا این موضوع این مشکل نیست.

به هر حال بهت گفته که اصلا آن قرصهای قبلی را هم نخور و هر زمان احساس کردی داری سردرد می گیری سه تا مسکن بخور و بخواب. بهت گفته که دلیل سرد شدن نفس و بدن و سرت هم بخاطر شدت میگرنت هست.

خلاصه که خبر خوبی نیست. و البته خدا را شکر که میشه تا اندازه ای مدیریتش کرد. از این به بعد باید خیلی خیلی مراقبت باشم. گویا که بهت هم گفته چون این مدت در فشار بودی این قدر سریع دو بار پشت هم سردرد گرفتی. بنابراین نباید عصبی و ناراحت بشی و نباید خیلی هم خودت را در معرض کم خوابی، کار زیاد، نور لپ تاب و کامپیوتر و کلا نور شدید قرار بدی.

این داستان من را نگران می کنه. این اولین سال از دهه ی سی سالگی ات هست به سلامتی و حالا حالا ها راه درازی پیش رویت هست و باید تمام تلاشم را بکنم تا کمتر اذیت بشی و خدای ناکرده سردرد بگیری.

خب بذار حرفهای خوب بزنیم و آروزهای بهتر بکنیم. الان می خوام برم برات یک گردن بند چوبی که دیشب وقتی دوتایی با هم بعد از دو روز از خانه رفتیم بیرون و رفته بودیم دندی در مغازه ی کتاب فروشی دیدی بخرم. گردن بند ارزان و قشنگی بود. یک درخت سبز.

یک کارت هم برات میگیرم تا آرزوهای قشنگم را برایت توش بنویسم.

تولدت بر من و ما مبارک باشه عزیزترینم.

هیچ نظری موجود نیست: