۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

شهرزاد


سه شنبه شب هست و کم کم دارم آماده میشم برم جلسه ی بدیو خوانی. تو تازه رسیده ای خانه و بعد از کار برای خرید رفته بودی برادوی و بهم از سر راه زنگ زدی که کتابفروشی تازه ی محل تعداد زیادی جعبه ی کتاب بیرون گذاشته و قرار شد بعد از جلسه بهت زنگ بزنم تا بریم با هم چند تایی برای کتابهامون برداریم که می خواهیم بفرستیم کانادا.

دیشب تا دیر وقت درگیر نوشتن یادداشت برای برگه ها بودم و بدون کمک تو که اصلا شدنی نبود. صبح هم که پاشدم قبل از اینکه با مادر صحبت کنیم متوجه شدم که تو خیلی انرژی نداری و همین شد که مثل بعضی روزها از حمام که بیرون میام و بخصوص اگر اصلاح هم کرده باشم دوباره بر میگردم توی تخت تا تو را ناز و نوازش کنم و به قول خودت بهت انرژی بدم.

دانشگاه که رسیدیم من کارهای فرمال لیست نمرات را کردم و قبل از تحویل تو آمدی با هم قهوه خوردیم و تو برگشتی سر کارت و من هم رفتم دفتر کرین. نزدیک به دو ساعتی کارها را انجام دادیم و متوجه شدم که بر اساس معیار کرین نمراتی که به بعضی از بچه ها داده ام کمی بالاست. دوباره لیستم را برداشتم و نمرات را کمی کمتر کردم.

یکی از دانشجوها هم که تمام مطالبش تقلب بود را به کرین گفتم و گفت که می دونه و قبلا هم این کار را کرده اما از پسش بر نیامده! بعدش با جان قرار داشتم و نیم ساعتی جان را در دفترش دیدم و از کار و برنامه هامون پرسید و بهش خبر دادم و قرار شد حتما در جریان کارهای بعدی قرارش بدم.

از دفتر جان که برگشتم با تو تلفنی حرف زدم و متوجه شدم اصلا حالت خوب نیست. بهم گفتی که یکی از دوستان دوران دبیرستانت به اسم شهرزاد که روزهای آخر حاملگیش بوده یکی دو روز پیش فشار خونش رفته بالا و به کما رفته و متاسفانه فوت کرده. قبلا درباره ی دختر کوچکش که خیلی عکسهای قشنگی ازش تو فیس بوک گذاشته بود بهم گفته بودی. بیچاره خودش و دخترش و همسرش که گویا بلژیکی هم هست. مراسم ختمش در پاریش هست. خلاصه که این خبر اینقدر ناراحت کننده بود که آمدن من پیش تو هم خیلی روحیه ات را بهتر نکنه.

با شبنم حرف زده بودی و اون بهت گفته بوده که دو روز پیش که این داستان اتفاق افتاده خبردار شده اما قصد داشته بهت نگه تا یک موقعی خدای ناکرده سرت دوباره درد نگیره.

همین. خیلی خیلی ناراحت کننده بود. به قول مادر مرگ سخته. مرگ جوان سختتر.

خدا به بازماندگان آرامش و صبر بده و خودش را اگر روح و باقی مانده ای هست قرین مهر و آسودگی قرار بده.

هیچ نظری موجود نیست: