۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

سمیه در سیدنی


چون نمی خواستم خبر عالی و بی نظیر پذیرش گرفتن تو را با یادداشت کارهای دیروز و امروز یک جا بیارم حالا بنویسم از بقیه ی چیزها جدا از پست قبلی.

امروز جمعه هست و 16 آوریل. ساعت نزدیک 3 بعد از ظهر هست و من در PGARC هستم و تو سر کار. دیروز کار بخصوصی نکردیم جز اینکه من سر کلاسم رفتم و به گزارش دوتا از دانشجوها گوش کردم که خوب بودند. عصرش قرار بود تو بری سخنرانی مایکل را گوش کنی اما چون از صبحش کمی بی حال بودی و سر درد بدی داشتی قرار شد بری خانه. من هم پیش خودم گفتم بیام باهات خانه و کمی پیشت باشم تا سر دردت بهتر بشه. قبل از اینکه بریم خانه رفتی و از کلینیک دانشگاه برای امروز عصر وقت گرفتی تا بری دکتر. نگرانت شدم و فهمیدم خیلی موضوع جدیه. چون بخصوص دربارهی سر درد تو خیلی تحمل می کنی و کمتر پیش میاد که حتی به من هم بگی.

رفتیم خانه و بعد از کمی استراحت و کمی روی مبل جلوی تلویزیون دراز کشیدن تو بغل هم تو حالت خیلی بهتر شد. تو خواب و بیدار بودی که من نشستم پای لپ تاب تا دیر وقت و وقتم را به بطالت گذراندم. قبل از خواب وقتی داشتی موبایلت را خاموش می کردی متوجه یک پیغام روی موبایلت شدی. سمیه دوست سالهای مدرسه که با شوهر قبل از اینکه جدا بشن در مراسم نامزدی ما هم آمده بودند و من یکی دوبار دیده بودمش و البته می دونم که چقدر سالها پیش تو با اون رفت و آمد داشتی، آمده سیدنی و امشب قرار شده همدیگر را ببینید.

البته من کار دارم و در واقع بی حوصله ام و قرار شده که تو بری. امروز هم دو تا کلاس های روز جمعه را داشتم که در مجموع 10 دانشجو هم نیامده بودند. به هر حال خیلی کلاس خسته کننده ای و کسی به اون صورت حرفی برای زدن نداره. به هر حال بهشون گفتم که من بیشتر از اینکه ناامید و بی تفاوت باشم از آینده ی این جامعه میترسم. این داستان را با کرین و آنت هم درمیان گذاشته ام که در یک کلاس نزدیک به 30 نفر هیچ کس اسمی از پینوشه نشنیده بود. بهشون گفتم شماها باید فردا این مملکت را اداره کنید. واقعا کجایید!

خلاصه که سرمایه داری متاخر و فردیت اتمیزه شده آینده ی همه را داره تهدید می کنه.

امشب که تو میری به دیدن سمیه که داره فردا از سیدنی میره. فردا شب هم به احتمال زیاد میریم تولد نیک که قراره خانه ی یکی دیگه از بچه های فلسفه - آلیسون- بگیره و گفته هر کس میاد فقط شراب بیاره. یکشنبه شب هم ناصر و بیتا میان خانه مون. اگر تنبلی نکنم باید در طول این چند روز متن این هفته ی بدیو را با اضافاتش بخوانم و از هفته ی بعد که پروژه ی تصحیح کردن ورقه ها هم اضافه میشه.

هیچ نظری موجود نیست: