۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

مارس روتین


ساعت 6 عصره جمعه هست و تو تمام دیشب و امروز را سینوس درد داشتی و الان یک ساعتی هست از سر کار برگشته ای خانه. من هم خیلی خسته ام و تازه مقاله ای که می خواندم را تمام کردم و دارم کارهام را می کنم که بیام پیش تو. قرار بود بعد از یک هفته برم استخر که بهت گفتم زود میام پیشت و باشه برای بعد.

قراره امشب دوتایی با هم جشن تجربه ی تدریس مون را بگیریم. نمی دونم چی کار می کنیم، اما فکر کنم بریم نیوتاون و کمی قدم بزنیم و گپی و شاید هم شامی. امروز دوتا کلاسهای درس Media in Contemporary Society را داشتم که بد نبود. کلاس اول با اینکه خلوت تر بود اما اکثرا متن را خوانده بودند و بهتر از کلاس دوم بود که تنها یکی دو نفری بیشتر حرف برای زدن نداشتند.

ناصر هم صبح آمد و من که داشتم میرفتم سر کلاس گفت می تونم از کامپیوترت کد پرینترها را دربیارم و گفت باشه. از وقتی برگشتم که ساعت از 12 گذشته بود تا الان با اینکه وسایلش اینجاست خودش پیداش نیست.

فردا که میریم شهر دیگه پیش جی و ایان. یکشنبه را باید درس بخونیم. دوشنبه و سه شنبه سر کار. چهارشنبه متنهای درس کرین. پنج شنبه کلاسش و متن درس آنت که احتمالا "اثر هنری در عصر باز تولید مکانیکی" والتر بنیامین باشه. جمعه کلاسهای همین مقاله ی بنیامین. شنبه آنت میاد خونه مون. یکشنبه درس. دوشنبه و سه شنبه هر دو سر کار. چهارشنبه درس و متن کلاس کرین. پنج شنبه باید برای کلاس آنت به عنوان سخنران مهمان لکچر بدم و جمعه مجددا کلاسها هست و شنبه اش قراره مایکل و همسرش بیان خونه مون و یکشنبه اش درس و ... خلاصه ماه مارچ/مارس اینطوری تمام خواهد شد بی آنکه برای تزم وقتی بگذارم.

ضمن اینکه شبی که آنت میاد خونه مون شب عید نوروز هم هست.

هیچ نظری موجود نیست: