۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

آمدم


خیلی کوتاه بنویسم چون دیرم شده و تو الانه که کارت را تمام کنی و بیای پایین ساختمان منتظر من تا با هم بریم استخر. اما از امروز بگم که تا این لحظه که ساعت 4 و نیمه حتی لای کتابم را باز نکردم اما خیلی خسته ام. دلیلش هم اینه که صبح از "کرین" ایمیل داشتم که منتظره تا ببینه مایکل هامفری بودجه ی چندتا کلاس را برای گرفتن توتر بهش میده و خیلی خوشحال میشه اگه من بتونم به دانشجوهاش درس بدم. راستش هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ یادگرفتن مطالب جدید و نگاههای متفاوت خودم بیشتر از اون مشتاقم. دیروز رفتم فیشر و ریدر درسش را دیدم که خب خیلی دل انگیزه. مطالب زیادی از جان رالز و درباره ی تئوری اون داره که من مدتهاست دنبال وقت مناسب بودم تا بشینم و بخونم. شاید این فرصت خوبی برای این کار باشه.

تو هم که در نهایت لطف مثل همیشه بهم گفتی روی کمکت کاملا حساب کنم که می دونی بدون کمک تو اصلا نمی تونم. خلاصه بعدش تو آمدی و با هم در "کمپس" دانشگاه نشستیم و یک کافی خیلی سریع خوردیم و تو مثل دیروز برای کیمبرلی هم یکی گرفتی و رفتی سر کارت دوباره و من رفتم اولین جلسه ی Work in Progress گروه که بن قرار بود گزارش از کارش بده. خیلی فکر کردم که آیا نظرم را بگم یا نه و در آخر گفتم - والبته برای اولین یا دومین بار بود که در انتها کلی بحث کردم. بن که خیلی تشکر کرد و گفت من به این موضوع درست فکر نکرده بودم و یادداشتهایی برداشت برای پیگیری بعدی. بعد از جلسه هم، هم دکتر دیوید مک آرتور آمد و گفت خیلی نکته ی خوب و مهمی را مطرح کردی هم یکی دوتا از بچه های گروه. خلاصه که همونطور که بهت گفتم بیش از اینکه به مسئله ی خاصی بر گرده به اعتماد به نفسم بر می گشت که پیش خودم گفته ام باید بیشتر مشارکت کنم و توتور شدن هم در دادن این اعتماد به نفس کمکم کرده.

دیشب آنت برایم ایمیل زد و جواب داد که باشه مسئله ای نیست و من جای کلاسهای خودم در روز جمعه را به تو میدم و به جای تو پنج شنبه ها بعد از لکچر توتوری می کنم. می دانم که چقدر لطف کرده. ممکن نبود این کار را برای دیگری و در شرایط متفاوتی بکنه. برایش نوشته بودیم که اگه بتونم کلاس کرین را هم بگیرم به لحاظ مالی برای رفتن به کانادا خیلی کمک خوبی به ما میشه. و امروز از طرف دوتاییمون ازش تشکر کردم. می دونم که چقدر برایش سخت بوده که برنامه هاش را تغییر بده و واقعا ممنونشم. از دنی هم باید تشکر کنم که من را با تاکید به کرین معرفی کرده. البته کرین که هنوز ایمیل قطعی را نزده اما من امروز را به جمع آوری منابع برای درس اون گذراندم و به همین دلیل هم خسته شده ام.

دستت تو درد نکنه که پیگیر همه ی کارهای خودت و من هستی. تمام این پولی که قراره من در بیارم دربرابر حقوقی که تو با زحمت بدست میاری رقم خنده داریه. اما خدا را شکر که داره درست میشه.

امشب ناصر و بیتا به سلامتی از ایران بر میگردن و من براشون ایمیل زدم که فردا ببینیمشون.

وای تو داری زنگ میزنی و من هنوز اینجام. خداحافظ اومدم.


هیچ نظری موجود نیست: