دوم ژانویه یکشنبه ساعت یک و یازده دقیقه ی ظهر هست. تو داری مقاله ات را می نویسی و من هم دارم تلاش مذبوحانه ای برای بازیافت دیکشنری "بی بیلون" می کنم که بطرز بسیار عجیبی و به رغم اینکه لپ تابهای ما به اینترنت وصل نبودند از کار افتاده و درست وسط نوشتن آخرین مقالات درسی مون آچمزمون کرد.
برای ناصر هم ایمیل زده ام اما بعید می دونم اون هم بتونه کاری کنه. خلاصه که خیلی حالگیری شده. بدون بی بیلون خیلی خیلی وضعیت درس خواندن و نوشتن برای مون سخت میشه.
دیشب دوتایی با هم نشستیم و "درینک" خاصی که تو از برنامه ی جمی الیور یاد گرفته بودی را خوردیم. بد نبود. سالاد و فیلمی هم از تلویزیون همراهش بود که شب خاصی بشه. من عصر در هوای مه و باران برای خرید کاهو رفتم بیرون اما دلیل اصلیش این بود که می خواستم برای تو رمان سال کانادا را که دوست داشتی در این مدت تعطیلا بخوانی بخرم. Unless جزو 5 رمانی هست که امسال شانس برنده شدن در برنامه ی رادیویی "کیو" را دارند و تو این برنامه را از سال پیش در سیدنی دنبال می کردی.
وقتی آخر شب رمان را بهت دادم خیلی ذوق کردی. البته فعلا آخر شبها داری خاطرات همسر شاه احمد مسعود را می خوانی و خیلی هم لذت و رنج برده ای با بخش بخش کتاب اما احتمالا از فردا یا پس فردا نوبت این یکی خواهد شد. فکر کرده بودم که این یکی از آن کارهایی است که باعث جا افتادن آدم در محیط میشه. برای همین رفتم "ایندیگو" و به مناسبت سال نو برایت خریدم. البته ما قرار گذاشته ایم که چون فعلا از نظر مالی در وضعیت خوبی به سر نمی بریم بیشتر رعایت کنیم اما یک کتاب این حرفها را نداره. ضمن اینکه من دایما دارم کتاب می خرم.
خلاصه که فعا "استاک" این دیکشنری شدیم و داستان وصل نشدن به اینترنت هم فعلا منتفی خواهد شد. این اولین پستی هست که دارم با لپ تاب خودم در سال جدید برایت می نویسم و صد البته دوست داشتم که "بی بیلون" کار می کرد. آن هم در چنین روزهای پر کار و در این ایام احتیاج.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر