۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

زوج مناسب


دیشب خوش گذشت. شام و سالاد و سالاد پاستایی که تو درست کرده بودی که عالی شده بود. واقعا خیلی زحمت کشیده بودی. از تاپاس گرفته تا شام و دسر خیلی خوب و دلنشین بود. فکر می کنم که به دیگران هم خوش گذشت. درمورد سانتیاگو که مطمئنم چون بخصوص از موسیقی و انتخاب آهنگ هایی که کرده بودم خیلی تعریف کرد. آنا و جیل هم همینطور. اما زوج کریستینا و پاتریک عالی بودند. بخوصوص پاتریک که خیلی سلیقه ی مشابه ای با من داشت و بعد از مدتها کسی را دیدیم که عاشق کامو و کافکا باشه و در کنار موسیقی کلاسیک نویسندگان روسی را از جمله ی بهترین ها بداند. اون هم مثل من رشته های درسی متفاوت عوض کرده و آخر سر رفته فلسفه و حالا هم متوجه شده فلسفه ی دانشگاهی در جهان انگلیسی زبان آن چیزی نیست که دنبالش هست. همینطور چیزهای دیگه. جالب بود وقتی من گفتم اولین کتابی که به تو هدیده دادم بیگانه ی کامو بود و او هم همین کار را با کریستینا کرده. خلاصه امیدوارم بیشتر با هم رفت و آمد کنیم که به نظر زوج دوست داشتنی و مناسبی می آیند.

امروز بعد از اینکه تو کاملا بیدار بشی - دیشب ساعت 2 خوابیدیم- باید خانه را به سنت یکشنبه ها تمیز کنیم و بعد هم بکوب درس بخوانیم که هر دو از برنامه هامون کلی عقبیم. دیروز که نتونستیم درسی بخوانیم. دو ساعتی با ترکیه و رسول بعد از مدتها حرف زدیم و علاوه بر اینکه خیلی لاغر و تکیده شده مسئله ی بیماری پوستی اش داره به جاهای حاد میکشه. مثل همیشه هم که هر چه داره از پول تا وقت و دوندگی و اتاقش برای خواب برای کارهای پناهندگان ایرانی داره میذاره و علاوه بر اینکه خودش خیلی در مشقت و سختی هست اما ضداش در نمیاد. با هم خیلی حرف زدیم. هم دوست داره بزنه بیرون و هم برایش خیلی راحت نیست. علاوه بر پیگیری کارهایش با دنی - اگر امکانی باشه- قرار شد ببینیم من و تو تا چه حد می تونیم روی کمک دوستان مون حساب کنیم و برای این جمع گیر کرده در ترکیه کمی پول فراهم کنیم. خود رسول هم که واقعا در حال نابودیه.

خلاصه که امروز و فردا باید حسابی درس بخوانیم. تو ارسطو و روسو داری و من آدورنو. با اینکه از درسهامون عقب افتاده ایم اما دیشب خیلی شب خوبی بود. به قول تو داریم آرام آرام دوست پیدا می کنیم و جا میفتیم. قرار شد با بچه ها برنامه ی بیرون هم برای ماه مارچ بگذاریم و احتمالا بریم انار که تو خیلی وقته می خواهی بریم و شرایطش جور نشده. صبح داشتم یک حساب کتاب سر انگشتی می کردم و دیدم ماه آوریل را اگر کلا به مشکل نخوریم اما راحت نمی توانیم جلو ببریم. تازه به قول تو از می هم بریم سر کار تا پایان ماه دوباره بی پولیم. خلاصه که فعلا این موضوع در پس ذهن خیلی فکرمون را مشغول خودش کرده. اما خدا بزرگه و مثل همیشه کارها درست و مناسب پیش خواهد رفت. فعلا درس در اولویته.

هیچ نظری موجود نیست: