۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

آغاز اولین روز از دهه ی تازه ی ما


اولین پست در دهه ی جدید؛ صبح روز اول ژانویه 2011 شنبه ای بارانی و زیبا.

دیشب بعد از اینکه با آمریکا - مادر و مامان و خاله- حرف زدیم داشتیم از در می رفتیم بیرون که فرشید زنگ زد. گفت امشب اگه برنامه ای ندارید بیایید خانه ی من. گفتم داریم میریم "کویین" خلاصه با همون فرشید قبلی که سالها پیش در ایران می شناختمش فرقی نکرده بود وقتی که گفت جا گیرتون نمیاد، خیلی شلوغه، تاکسی نیست و ... . البته درست میگفت بلاخره شب سال نو بود و خیلی ها برای آتیش بازی و ... آن اطراف بودند اما همانطور که به خودش گفتم کسی اگه سیدنی را تجربه کنه دیگه بعیده جای دیگه ای به نظرش شلوغ بیاد.

به هر حال دوتایی رفتیم و چندجایی از قبل بلیط فروخته بودند و نمیشد رفت داخل. اما جاهای دیگه ای بودند که هنوز جا داشتند و ورودی می دادی و می رفتی داخل تو گفتی به هر حال در حال حاضر بهتره کمی به فکر پولهامون باشیم و درست می گفتی و این شد که نرفتیم. ما بعد از یک قدم زدن حسابی تصمیم گرفتیم برگردیم سمت خیابان "بلور" و بریم یک بار ایرلندی که می شناختیم. خلوت بود و خیلی فضای سال نو نداشت. اما برای من و تو که می خواستیم دوتایی بشینیم و گپی بزنیم بد نبود.

بعد از اینکه خنده کنان برگشتیم خانه مامانت بهمون زنگ زد و کمی هم با اون حرف زدیم و سال نو را آغاز کردیم و فال حافظ گرفتیم و خوابیدیم تا الان که تو هم بیدار شده ای و باید این دو سه روز را بکوب درس بخوانیم و مقالات درسیمون را تحویل بدیم.

قرارمون شد که امسال اولویت را به "آینده" بدیم. برای این کار و برای نتیجه گرفتن عالی در پایان این دهه باید - به ترتیب- ورزش، درس، تفریح و جا افتادن را تمرین کنیم. می خواهیم ورزش کنیم و حسابی درس بخوانیم و می دانیم برای این کار نیاز به تفریحاتی داریم که من اسمش را تفریح فعال گذاشته ام تئاتر و موزه و موسیقی و سینما و کارهای فرهنگی و البته به قول تو گشتن و چرخیدن در اطراف و اکناف کانادا و دنیا! عالیه نه؟

اما شعر حافظ که آمد بیتی داشت که من همیشه دوستش داشت:
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کین می لعل
دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس

خلاصه که 1.1.11 مبارکه

هیچ نظری موجود نیست: