۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

دوباره دانشگاه


ساعت نزدیک 9 شبه و تازه رسیده ام خانه. تو هنوز پیش آیدا هستی و قراره که آیدا با خریدهایی که از کاسکو کرده ای برسوندت خانه. امروز اولین روز ترم جدید بود. کلاس نظریه انتقادی خیلی خوب نبود. دلیلش هم این بود که متن آدورنو خیلی سخت بود. البته این تنها مشکل من نبود کلا اکثر کلاس را خود "آشر" حرف زد. چند نکته ای هم من گفتم و یکی دوتا دیگه از بچه ها اما موضوع این بود که متن را خیلی خوب نفهمیده ام. برگه های میان ترم را هم داده بود و برخلاف انتظارم - تا حدودی البته- نمره ی خوبی گرفته ام A .

صبح با اینکه خیلی حال نداشتم و سرماخوردگی باعث شده بود بدون انرژی باشم اما از س تو هم رسیدی و برام صبحانه و نهار حسابی تدارک دیدی حالا خیلی خوبم. تو هم بعد از رفتن من با اینکه قرار بود کمی استراحت کنی - الان چندین شب هست که داری کابوس می بینی و خیلی بد می خوابی- از ایران تلفن داشتی و نتونسته بودی استراحتی کنی.

امروز برای هر دومون روز شلوغی بود. من که کلاس اول را تمام کردم 6 ساعت صبر کردم تا کلاس دومی که با استاد جوانی به اسم Musto هست. ایتالیایی و مارکس شناسه. نکته ی جالبش تسلط به چند زبان هست اما واقعا انگلیسی اش خیلی روان و قابل فهم نیست. بعید می دونم این کلاس را نگه دارم چون سال بعد همین درس با دیوید ارایه میشه. تو هم رفته بودی اول مقاله ی درس بینر را تحویل داده بودی و بعدش هم کارهای OSAP را کرده بودی و بعدش رفتی خانه ی آیدا.

فردا و پس فردا را باید بکوب بشینم و مقاله ی درس هگل-مارکس دیوید را بنویسم. امروز چندتایی از بچه ها را دیدم و فهمیدم که اکثرا مثل من هنوز کاری نکرده اند و همگی داریم در آخری لحظه برگه ها مون را تحویل میدیم که خیلی بده. به هر حال این دو روز را باید روی این مقاله آخر کار کنم و از جمعه - بعد از کلاس- بیام و بشینم پای پرزنتیشن هفته ی بعد که فصل اول "دیالکتیک روشنگری" است.

هیچ نظری موجود نیست: