۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

در خانه


داری رمان Unless را می خوانی و من هم دارم برای پرزنتیشن پس فردا آماده میشم. آخر وقت هست و هنوز نتوانسته ام متنم را یکبار بخوانم. به همین دلیل فردا را دانشگاه نمیرم تا بمانم خانه و به این درسم برسم. الا هنوز مقاله ام را نفرستاده و فردا باید روی آن هم قبل از اینکه برای دیوید بفرستم کار کنم.

امروز تمام مدت خانه بودیم. صبح من جارو کردم و تو هم برای اینکه من کمی حالم بهتر بشه و به قول خودت انرژی بگیرم پلو و خورش درست کردی و بعد هم تارت سیب که خیلی خوب شده بود. الان هم که آخر وقت یکشنبه شب هست دارم به مادر زنگ میزنم که فعلا مشغوله.

دوست داشتم کلاس درس فردا که جلسه اول هست را برم اما رفتن و برگشتنش یعنی حداقل 6 ساعت عقب افتادن از کارم. 3 ساعت رفت و برگشتم طول میکشه و 3 ساعت هم کلاسه. خلاصه که با این دقیقه ی 90 کار کردن بهتر از این هم نمیشه.

از فردا دانشگاه تو هم شروع میشه. البته این ترم تو فقط سه شنبه و پنج شنبه کلاس داری و هر روزش دوتا درس. خلاصه که ترم شروع میشه و تو هم نتونستی استراحتی بکنی. امیدوارم به خوشی درسها تمام بشه و کمی تابستان را بتوانیم استراحت کنیم. البته کار پیدا کردن الویت اصلی خواهد بود. فعلا که سیاه زمستانه.

هیچ نظری موجود نیست: