۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

باز هم یورک


دیروز بعد از ظهر رفتم برای خرید برادوی و برای تو فیلم Precious را گرفتم که دوست داشتی ببینی. شب که آمدم خانه خیلی حال و انرژی نداشتم. فیلم را که تو دیدی و نهار امروز را آماده کردی خیلی زودتر از معمول حدود ساعت 10 و نیم خوابیدیم.

امروز هم خیلی انرژی ندارم. ساعت الان یک هست و من میرم فیلم را پس بدم و برم خانه تا استراحت کنم. تو هم که اوج روزهای کاری را در دانشگاه داری و آخر ماه هست و باید مقالات را تمام کنید. امروز صبح هم وقتی بهم گفتی بمانم خانه و استراحت کنم گفتم نمی تونم ببینم تو داری میری سر کار و من بمونم خانه. حالم طوری بود که بتونم بیام. تو هم گفتی داستان شده عین مامانهایی که صبحها باید برن سر کار و بچه هاشون را هم باید ببرند مهدکودک.

برگه های درس انت را تحویل دادم و تنها یک نفر را انداختم که به نظرم باید بخاطر غیبتهای بسیار زیادش پیش از امتحان رد میشد. برای آنت گزارشش را داده بودم اما نه تنها در مورد این دانشجو که به قول مارگارت - دیگر توتور این درس- کلا آنت خیلی بی خیال و بی مسئولیت با همه چیز برخورد کرد. مثل دوتا دانشجویی که هر دو یک مقاله را داده بودند اما مارگارت آنها را به دلیل تقلب به آنت محول کرد و اون هم اصلا یادش رفت که پیگیری کنه.

بعد از دو روز پیگیری برای ثبت نام و انتخاب واحدهایم در یورک امروز صبح ایمیلی آمده که چون هنوز ریز نمراتت نرسیده سیستم تو را نمی شناسه. یادمه دو هفته ی پیش که خواستم نمراتم را برای دومین بار بفرستم پاکت اکسپرس که خریدم از تو پرسیدم به نظرت لازمه با DHL بدیم که تو هم گفتی نه. حالا بعد از دو هفته هنوز نرسیده و از اون جالبتر اینکه تنها 10 روز دیگه باقی مونده برای این سه تا درسی که می خواهم بردارم و هر سه هم جزو درسهای مشترک Cross-list با گروه فلسفه هست و تعداد ثبت نامهایش محدود. خلاصه که باز هم داستان جدید با این دانشگاهها در کانادا داریم.

خب! میرم برادوی و خانه. فیلم را دوست داشتی و با اینکه اشکت را درآورده بود اما گفتی فیلم خوبی بود. ناصر هم مثل این چند وقت اخیر که به وقل خودش خیلی هم بد نیست کلا یا خیلی دیر میاد و یا بیشتر با این دختر سوئدی PGARC وقت میذاره. دیشب گفت بیاید خونه مون آخر هفته گفتی بهشون بگم ما بعد از امتحان بیتا میایم تا یه موقعی این چند ساعت مسئله ساز نشه!

هیچ نظری موجود نیست: