۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

یک اتفاق خوب


چند تا اتفاق جالب با هم در یک روز.

اول اینکه ایمیل رسمی دانشگاه یورک بعد از تلفنی که دیشب بهشون کردیم رسید و حاوی خبرهای خوبی بود. یکی اینکه 9 هزار دلار برای سه ترم بهم میدن بدون هیچ گونه انتظار متقابلی و بنابراین برای اسکالرشیپهای متعدد دیگه می تونم که اقدام کنم. اما مهمتر از این داستان که خیلی خیلی خیالمون را بابت شهریه ی من راحت کرد اختصاص 4 هزار دلاری بود که سالی یکبار به تنها یک دانشجو می دهند و این تنها به تصمیم مدیر گروه و دپارتمان بر می گرده و نرفته به من دادند اینجور که نوشته بابت نمرات "درخشان" - درخشان!

اولش من و تو دقیقا نمی فهمیدیم که نامه ی دانشگاه چی داره میگه بخاطر همین تو برای کایلا که کانادایی هست و این زبان را خوب میشناسه فرستادی و اون برامون تفسیرش کرد. ناصر هم البته همون حرفهای کایلا را وقتی که نامه را دید بهم زد.

به قول تو این اولین اسکالرشیپ رسمی و دانشگاهی مونه و امیدواریم که سر آغازی باشه برای تمام اتفاقات خوب دیگه.

دوم هم اینکه امروز کلاس های توتریال من هم تمام شد و علاوه بر بچه ها خودم هم از این کلاس راضی بودم. فقط وقت نشد که از بچه ها آن طور که دوست داشتم خداحافظی کنم.

دیشب بعد از اینکه با هم رفتیم خرید و برگشتیم خانه فیلم Everybody's fine را با بازی دنیرو دیدیم که برخلاف انتظارمون خیلی فیلم تاثیرگذاری بود. تو که چند جا اشکت درآمد و من هم خیلی به فکر فرو رفتم که واقعا چقدر پدر و مادرامون بابت خوشی و شادی و موفقیت و آرامش ما تمام زندگی شون تغییر می کنه. خدا را هزار مرتبه شکر که اگر نمی تونیم کمک مالی و حالی باشیم براشون اما باعث خوشی و تا حدی افتخارشون شده ایم. بخصوص این ایمیل امروز با توجه به حرفهای دیروز بابات از اوضاع زندگی شون در ایران باید خیلی خیالشون را از ما راحت کنه. واقعا که خدا را شکر.

جهانگیر هم بلافاصله بهت پیغام داده که به من تبریک بگو و بپرس پس کی میاین این طرف تا با هم خرجش کنیم. درسته که پولی نیست اما برای اول کار ما خیلی خیلی لازمه.

کایلا که برام نوشته این خیلی اتفاق مهمیه چون من کسی را نمی شناسم در کانادا که در بدو ورود به یک دانشگاه این طوری ازش حمایت شده باشه.

امشب تو قراره بری مهمانی شام دپارتمان تون که در رستوران "یا حبیبی" محل خودمونه و با همگی خداحافظی کنی. من هم با توجه به اینکه از دوشنبه باید بشینم پای حداقل 100 برگه و همه را تا دو هفته تمام کنم فرصتی برای دنبال کردن مقاله ام نخواهم داشت و فقط باید یک چیزی برای یکی از این سایتها بنویسم.

فردا و شنبه را برای این کار گذاشته ام. ببینم این ماه را که خدا را شکر خیلی خوب آغاز شده چطور پیش می برم.

راستی تا یادم نرفته اتفاق جالب سوم را بگم. تو که دعا کرده بودی و از خدا خواسته بودی که بابت کادوی تولدت خبر قبولی من را در 13 می بهمون بده و این طوری نشده بود امروز بهم گفتی تاریخ نامه ی اسکالرشیپ دانشگاه یورک و پذیرشت را دیدی؟ خیلی جالب بود. روز تولد تو بود.

خلاصه که خیلی به فال نیک گرفتیم. هم این را و هم اینکه شماره ی کارت دانشجویی من هم با 21 شروع و هم با 21 تمام میشه. عجب بازی عجیبی شده این بازی با عدد 21 برای من.


هیچ نظری موجود نیست: