۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

دقیق 4 سال


اما از دیشب و امروز بگویم بعد از نوشتن پست قبلی. دیشب با نیک و آلیسون رفتیم فیلم قلمرو حیوانات را دیدیم که بهترین فیلم اسسترالیایی بود که در این چند وقت دیده بودیم. البته "سامسون و دلیله- روایت بومی های استرالیا" بهترین اثری بوده که از سینمای اینجا دیده ایم در مجموع. اما این فیلم نیز در ژانر خودش که جنایی بود فیلم خوبی بود.

جالب اینکه سالن سینما هم خیلی شلوغ بود. بعد از فیلم آلیسون رفت خانه اش و ما سه نفر رفتیم ایتالین بول و شام خوردیم و بیشتر درباره ی جام جهانی من با نیک حرف زدم. بعد از شام نیک گفت بریم دندی و دسر بخوریم. با اینکه من و تو اشتهایی نداشتیم اما بخاطر اینکه احتمالا آخرین فرصتهایی هست که می توانیم با این بچه ها باشیم قبول کردیم و در نهایت هم نیک مهمان ما شد.

در کافه نیک از من و تو خیلی تعریف کرد و گفت که زوجی اینگونه را دور و بر خودش سراغ ندارد و شاهد هم از تایید دیگر بچه ها مثل کایلا و هریت آورد. ما هم دوستانمان را واقعا دوست داریم و به داشتنشان افتخار می کنیم.

شب که رسیدیم خانه دیدم از اپن دموکراسی ایمیلی آمده که برای هفته ی بعد مطلب را چاپ خواهند کرد و به تو گفتم که اصل داستان مربوط به حالاست که هنوز تحریمهای مرحله ی چهارم تصویب نشده. صبح که دانشگاه آمدیم به طور اتفاقی لینک مطلبم را در روزنامه ی USA today دیدم و متوجه شدم که سردبیر فهمیده که مطلب خواهد سوخت و قبل از خبر تصویب تحریمها مقاله ام را چاپ کرده. ABC هم برام ایمیل زده که ظرف یکی دو روز آینده ورژن دیگر را چاپ خواهد کرد. همانطور که به تو هم گفتم شاید این تنها کاری باشد که در حال حاضر بتوانیم در کنار مردم انجام دهیم و سهمی از تلاش در کنار آنها داشته باشیم.

تو تازه رسیده ای خانه و من هم بعد از انکه از آنت ایمیلی دریافت کردم که برگه ها را تا 5 روز آینده می خواهد و واقعا شوکه شدم نشستم و برگه های درس کرین را شروع به تصحیح کردم. باید طبق برنامه ام تا شنبه بخش اول برگه های کرین را تمام کنم و از یکشنبه تا پنج شنبه متمرکز روی برگه های درس آنت بشم و بعد دوباره قسمت دوم کلاس کرین.

تو هم امروز رفتی و از مایکل برگه های کلاست را گرفتی و باید شروع به تصحیح آنها کنی. امروز مایکل بهت گفته بوده که خیلی به آینده ی تو و من امیدوارهست و گفته که باید خیلی دقیقتر و بهتر کار کنیم تا به آنچه که می توانیم برسیم.

با مارک هم نیم ساعتی در محوطه ی جلویی دانشگاه نشستیم و درباره ی طرح مقاله ام که می خواهم با او بطور مشترک بنویسم حرف زدیم. مارک گفت کلا آدمی نیست که با کسی مقاله بنویسه اما از بس از ایده ی من خوشش آمده که گفت نمی تونم به ننوشتنش فکر کنم. قرار شد برگه ها را تصحیح کنم و اون هم از کنفرانس هنگ کنک که تو هم برای ارایه مقاله دعوت شده ای و نمی رسی بری برگرده و بعد بشینیم برای نوشتنش که احتمالا بعد از رفتن ما به کانادا تمام میشه طرح و چارچوب در بیاریم.

راستی دیروز ستایش بهت خبر داده که سفرشون یک روز زودتر انجام میشه از آن طرف دیشب هم جهانگیر و مامانت در دبی در دفتر اصلی امارات هر چه تلاش کردند نتوانستند سفر ما از دبی به تورنتو را از 14 به 16 تغییر بدهند. بهت پیشنهاد کردم برای اینکه بتونی همه را بهتر ببینی و احتمالا برای خانواده بیشتر وقت بگذاری بیا از این طرف زودتر برویم. امروز رفتی و تغییرش دادی به صبح هشتم. با این حساب ما درست 4 سال تمام در استرالیا خواهیم بود. اول صبح 7 جولای 2006 آمدیم و آخر شب 7 جولای 2010 به سلامتی خواهیم رفت.

برای این تغییر نزدیک به 200 دلار پرداخت کردیم که البته اینجا ماندن مان هم حداقل همین قدر خرج داشت. حالا هم کمی به بچه ها وقتی که آمدند می رسیم و هم قبل از اینکه خیلی دیر بشه میریم.

هیچ نظری موجود نیست: