۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

باغ چینی


صبح اول وقت سه شنبه نیمه ی ماه هست. هوا آفتابی اما حسابی سرد شده. تازه با هم رسیدیم دانشگاه و من آمدم PGARC و تو رفتی دفتر پژوهش دانشگاه.

دیروز را با هم بعد از مدتی خوش گذراندیم. با اینکه من خیلی حال نداشتم و بخاطر سرماخوردگی انرژی زیادی نداشتم اما بعد از صبحانه سر از دارلینگ هاربر در آوردیم و رفتیم برای اولین بار باغ چینی "چاینیز گاردن" آنجا را که تو همیشه دوست داشتی ببینی دیدیم. همانطور که حدش میزدیم هیچ چیز بخصوصی نداشت. اما چندتا عکس خوب از همدیگه و با هم گرفتیم و تو گذاشتی شون توی فیس بوکت و برای مامان ها و بابات و مادر ایمیل کردی.

بعد از گشتن توی باغ رفتیم و محوطه ی اصلی را دیدیم که برای بازیهای جام جهانی آماده کرده اند و تلویزیونهای بزرگ گذاشته اند و موسیقی و ... . جالب بود و معلومه که شبها حسابی شلوغ میشه. اتفاقا شب قبلش استرالیا با آلمان بازی داشت و 4 بر صفر بازی را باخته بود اما اخبار می گفت نزدیک به 20 هزار نفر ساعت 4 صبح آمده بودند آنجا برای دیدن بازی.

بعد از دارلینگ هاربر آمدیم خانه و من که دیگه اصلا انرژی نداشتم تا آخر شب از تو سرویس گرفتم. البته حالم خوبه و دیشب هم فقط خسته بودم و گرنه در مجموع به قول تو روز خیلی خوبی را دو تایی با هم داشتیم.

تو غروب نشستی و وسایل محدودی که برای بردن از آشپزخانه می خواستی را بسته بندی کردی و در جعبه گذاشتی و من هم آخر سر در جعبه را محکم بستم تا به سلامتی دو هفته ی دیگه که می فرستیمشون بروند.

رضا حدود ساعت 10 زنگ زد و نمی ساعتی از تو درباره ی کارهاشون سئوال کرد و تا خوابیدیم و بازی دانمارک و هلند تمام شد ساعت از 11 گذشته بود.

صبح هم کمی دیر بیدار شدم. سرماخوردگی ام بهتره اما به هر حال بی حالی هست. تو بهم گفتی بمانم خانه اما چون کار دارم آمدم. برگه های کرین را باید تحویل بدم و برای ریدینگ گروپ امشب بدیو باید دو فصل بخوانم و لیست نمرات کلاسی درس کرین را بدهم.

فردا هم باید برگه های درس آنت را تحویل بدم و بعدش بشینم پای برگه های فاینال درس کرین. خلاصه که هنوز هفته ی پر کاری داریم. دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه ی بعدی را هم باید دوتایی بیفتیم به جون خونه و برای تحویل به آژانس هرمان حسابی تمیزش کنیم تا برای تحویلش به رضا اینها مشکلی پیش نیاد.

هیچ نظری موجود نیست: