۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

That was not enough


از صبح تا حدود ساعت ۵ رفتم کرما اما حتی یک مقاله ی ساده و آن هم به فارسی را تمام نکردم. کمی با اینترنت سرگرم کردم خودم را کمی با تو و رسول حرف زدم. کمی گیج خوردم و در کل نمی دانم چطور روز به این ساعت رسیده که تا دقایقی دیگر از نیمه ی شب هم خواهد گذشت و به سلامتی فردا که آخرین روز کلاس و تدریس در این ترم هست شروع خواهد شد.

تو هم از شدت آلودگی هوا در تهران دایم سر درد داری و امروز با سارا و لیلا و جهان و دو نفر کارگر گفتی که افتاده اید به جان آت و آشغال های مامانت و کلی خنزر و پنزری که در کمدها جا داده و باعث شده جهانگیر حتی یک کمد و کشو هم برای لباس هایش نداشته باشه و همه چیزش را روی تحت و میز ولو کنه. آخر شب تهران که دوباره بهم زنگ زدی گفتی که تازه کارها تمام شده و خیلی خسته بودی. یک نمونه قیمت هم بهم دادی که دو کیلو هویج و یک کیلو شلغم و نیم کیلو چغندر و یک شاخه کرفس از تره بار و درهم شده نزدیک به ۱۶ هزار تومان. چیزی که تنها در عالم بورخسی برایم قابل فهمه.

سر شب هم با مادر و مامانم بعد از مدتی که با امیر قرار بود هماهنگ کنیم و اسکایپ کنیم ارتباط تصویری گرفتیم و مادر را دیدم که خیلی شکسته و پیر شده. آنها هم از دیدن سیبل موومبری من جا خوردند.

ورزش نرفتم و آلمانی هم نخواندم. هیچ نکردم جز البته دیدن چهار قسمت از Eyes on the Prize که خصوصا از دیشب چنان محسور سخنرانی و هیجانی که در هنگام حرف زدن از خودش نشان میداده شدم که نگو. عجب سخنران قهاری بوده این مرد بزرگ مارتین لوتر کینگ. آخرین سخنرانیش که وعده ی سرزمین موعود را از قول کتاب مقدس می دهد و البته شب را صبح نمی کند و بخشی از یک سخنرانی دیگر که این قسمت با آن تمام شد تکان دهنده بود.

One day we will have to stand before the God of history and we will talk in terms of things we've done

It seems that I can hear the God of history saying
That was not enough
But I was hungry, and ye fed me not

That's [still] the question facing America today

 -Martin Luther King

هیچ نظری موجود نیست: