۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

بون جووی


منتظر انا هستیم که از کنفرانسی که در دانشگاه یورک بوده و بخاطرش این جمعه و شنبه را به تورنتو آمده به خانه برسه و کمی دور هم بشینیم و گپ بزنیم و برای فردا که اون به ادامه ی کنفرانسش میره و تو به کلاس پیانو و من هم به جلسه ی HM زود بخوابیم.

امروز تو را به شرکت که رساندم قرار شد از دوشنبه که تکلیف جای پارکینگت معلوم میشه به سلامتی خودت دیگه با ماشین بری. من برای صبحانه رفتم کرمای دنفورد و بعدش یک سر به بی ام وی زدم و بعد کمی خرید برای امشب و فردا شب کردم که مهمان داریم و تا رسیدم خانه ساعت از ۳ گذشته بود. جز چند صفحه ای از لویناس هیچ کاسبی درست و حسابی امروز نکردم و این خیلی خبر بدی است برای آن شروعی که باید آنچنان باشد که با خودم وعده کرده ام.

تو هم روز کاری نسبتا سبکی داشتی و گفتی که موقع آمدن به خانه صف مشتاقان و بلیط به دستان برای کنسرت جان بون جووی که درست در ساختمان بغلی تلاس برگزار میشد تو را یاد خاطره ای انداخت که نزدیک به شانزده هفده سال پیش برایت پیش آمد. بسیج و ایست بازرسی در راه برگشت به خانه از دانشگاه وقتی ضبط ماشین را روشن کرده بودند گفته بودند می دونی داشتن چنین نوارهایی باعث توقیف ماشین میشه. خلاصه که گوش کردن به امثال بون جووی برای مشتاقانش در همه جا گویا هزینه های خاص خودش را داره.

فعلا که داریم رادیوی گیتار کلاسیک گوش میدیم و با نور شمعهای مشتعل به زور باتری لابلای کتابهای کتابخانه شب قشنگ اول ماه نوامبر را با هم خوش می گذرانیم.
 

هیچ نظری موجود نیست: