۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

صدای مهیب هیچ!


تقریبا تازه از دانشگاه برگشته ام خانه. البته رفتن به بی ام وی و بعد هم کتابخانه و حدود یک ساعتی با رسول حرف زدن هم باعث شد تا الان که تازه نهارم را خورده ام ساعت از ۵ گذشته باشه و کلی هم خسته شده باشم. تو هم که هنوز خانه نرسیده ای قرار بود امروز تقریبا سر وقت کارت را تمام کنی و بیای که هنوز چنین نشده. اتفاقا همین نکته هم باعث بحث و کمی دلخوری دیشب من و تو شد. با اینکه به قول خودت امکان نداشت که از کپریت بیایی خانه و نا و توان هیچ کاری داشته باشی از بس که اعصاب و روانت مستهلک شده بود اما مثلا دیروز بعد از کار رفته بودی لابلاس و بعد هم که رسیدی خانه رفتی ورزش و کلی هم انرژی داشتی سر شب و به قول خودت روحیه ات اساسا قابل قیاس با دوره ی کار برای تام نبود. اما از آنجایی که قرار گذاشته بودیم که طبق حرفی که سندی بهت زده و گفته بود که دیگه ۵ کار روزانه ات را تمام کن و برو خانه و تو هم گفته بودی که باید از اول این داستان را سفت بگیری و عملی کنی و ... و اینکه خلاصه بعد از دو هفته که از کار جدیدت به سلامتی می گذره حتی یک روز هم ساعت ۵ کار را تمام نکردی و این نکته باعث شد که بهت بگم داری دوباره زیاد از حد از خودت مایه می گذاری و تو هم گفتی که به هر حال نفس کار همین هست و چاره ای نیست و ... و خلاصه که حرفهامون به جایی نرسید جز اینکه تو گفتی حالا با این حرفهایم باعث خواهم شد که نسبت به این کار هم حساس شوی و شرایط خوبی که داری را نادیده بگیری.

من که تمام دیروز برای اولین بار بعد از ماهها با همتی که کردم نشستم در کتابخانه و درس خوانده بودم و بعد از برگشت به خانه کمی ورزش هم کرده بودم مثل خودت که تمام روز را کار سنگین کرده بودی با خستگی شب کردیم و البته بیش از خستگی همین داستان که نه تو مفهوم کلی حرف من را گرفتی و نه من شرایط تو را دقیقا متوجه شدم. این شد که شب را خوب نخوابیدم و صبح هم با اینکه بعد از مدتها مدید که سنت ساعت ۵ بیدار شدن برای درس را ترک کرده بودم به روال برگشتم و بیدار شدم و آن موقع صبح زور میزدم تا لویناس جا کنم الان که اینجا نشسته ام خیلی خسته باشم و البته کمی هم سرماخورده.

صبح بعد از لویناس خوانی و صبحانه خوری و البته گفتن و خندیدن با همدیگه تو راهی کار شدی و من هم کمی دیرتر دانشگاه. کلاس خیلی خوبی نبود و شاید اگر کلا بجای رفتن به دانشگاه می ماندم و کتاب را ادامه می دادم دستاورد بهتری داشتم برای امشب.

فردا را با لویناس پیش خواهم برد و تو هم با کار. پنج شنبه اما تمام روز باید به تصحیح برگه های امتحانی بچه ها بگذرانم برای جمعه که کلاس دارم و البته شب که به تائتر خواهیم رفت. شنبه مهمان منزل فرشید هستیم و کلی کارهای ریز و درشت دیگه داریم که باید بهشون برسیم.

داشت موتور درس خواندنم بعد از قرنی دیروز استارت می خورد اما آنقدر زنگار گرفته و چرخ دنده هایش روغن کاری لازم داره که صدایی که می داد شبیه تنوره ی دیو بود توی کتابخانه. به قول رسول اگر تا سن و سالی که مناسب و درست هست چیزی شدی که شدی و ادامه خواهی داد اگر نه  در بهترین حالت همیشه همان آدم mediocre هیچی نشده خواهی ماند. خلاصه که چنین صدای مهیبی میداد. صدای هیچ!

هیچ نظری موجود نیست: