۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

یک سالگی و پانزده سالگی


اولین بار همدیگر را در خرداد ۷۸ دیدیم. در مهمانی که بابت آمدن بابک گرفته بودم یکی از اقوام تو را هم به اصرار آورده بود و دیدن ما آنجا آغاز این زندگی زیبا را رقم زد. خوب یادم میاد که همان ماههای اول بعد از اینکه آرام آرام دلباخته بهم شدیم یک روز به شوخی و جدی بهت گفتم که بیا تا در یکی از بیست و یکم های آبان با هم نامزد کنیم. به خنده گذشت. البته در شب بیست و یکم مهر یکی دو سال بعد نامزد کردیم و باز هم اتفاقی در شب بیست و یکم خرداد سه سال بعدش عقد.

امروز بیست و یکم آبان هست. چهارده سال کامل گذشته از آن تاریخ اولیه. امروز البته باز هم بطور اتفاقی ۱۲ نوامبر هست و ۲۱ آبان که درست یک سال از آمدن ما به این خانه گذشته. خانه ای که با هم انتخاب و رنگ و تزیینش کردیم. خانه ای که ریک و بانا برای اینکه بتوانیم روزی احتمالا خانه دار شویم برای خودشان و البته برای کمک به ما در آینده خریدند و ما مستاجرشان شدیم.

در طول این یک سال به لطف خدا خیلی تجربه های یکه و نابی کردیم. قدمهای بزرگ برداشتیم و البته باید خیلی بهتر از اینها ادامه دهیم. تو از کار برای لیز به کار برای تام ارتقاء پیدا کردی و با اینکه خیلی سخت و اذیت کننده بود اما چنان تجربه ی کاری برای خودت فراهم کردی و چنان رزومه ای ساختی که هنوز که هنوزه داری تلفن و ایمیل می گیری بابت پیشنهادهای جدید و شرکت های جدید. بعد از آن کار در همین یک سال بود و همین یک ماه اخیر که کار در تلاس را پیدا کرده ای و خیلی بابتش راضی و خوشحالی و با اینکه قراردادت تنها یک ساله هست اما می دانی و می دانیم که به احتمال زیاد کارت آنجا دایمی خواهد شد چون سندی می گوید که باور نمی کند که تو تنها دو هفته هست آنجایی و اینقدر به همه چیز مسلط و البته بسیار تغییر ایجاد کرده ای. به قول خودت آنقدر در دفتر تام پرفشار کار کردی که اینجا علیرغم اینکه کار کم نیست اما تو آخرین نفری هستی که استرس می گیری و به قول سندی کم نمی آوری.

در همین یک سال و همینجا بود که من هم موفق شدم بمباردیر بگیرم که می تواند بزرگترین سکوی پرش ما برای زندگی دانشگاهیمان در آینده باشد به شرطی که انچنان که تا کنون بوده نباشد و در بادش که تا امروز خوابیده ام دیگر نخوابم و تکانی به خودم و آینده مان دهم.

یک سال بی نظیر از هر جهت. حالا نوبت من و ماست که با قدر عافیت دانی حرکت را آغاز کنم. خیلی خوشبختم از اینکه قبول کردی که همراه و همسرم باشی و خیلی خوشحالم که امروز ۲۱ آبان و سالگرد یک سالگی و پانزده سالگی ماست و امید به پنجاه سالگیش دارم با سلامتی و آرامش و موفقیت.

مبارکمان باشد عزیزترینم.
سلام!

هیچ نظری موجود نیست: