۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

هیچ مگو





یک ویکند رویایی را با هم پشت سر گذاشتیم. البته هنوز تمام نشده و ساعت تقریبا ۹ شب یکشنبه هست اما دو نفری با هم کیف کردیم. دیروز که تقریبا تمام روز را درگیر خرید از کاستکو و بردن و آوردن خاله عفت بودی و من هم کمی کتابخانه و کمی خانه و جز شب که برای کنسرت کنار هم بودیم و آن هم در واقع در کنسرت بودن بود تا با هم بودن، خیلی نتوانستیم با یکدیگر وقت بگذاریم. درست برعکس امروز که تمام مدت با هم بودیم.

از کنسرت دیشب تنها این نکته را بگویم که چون تو خیلی دوست داشتی که برویم و آهنگهای قدیمی فرامرز اصلانی را گوش کنیم- و من که کلا اساسا قید تقریبا همه ی کارهای موسیقایی ایرانی را زده ام جز یکی دو استناء- چیزی نگفتم و رفتیم. نسیم از کلاس نقاشی اش آمد اینجا و با هم رفتیم و مازیار و علی هم با یکی از دوستانشان آمدند و اتفاقا شب که بچه ها را تا خانه آوردیم تا از پارکینگ ما که ماشینشان را گذاشته بودند برویم موضوع حرف شدت افتضاحی کنسرت بود. فرشید و پگاه هم آمده بودند و همان نیمه ی کار برگشتند خانه شان. فرشید گفت که به اصرار پگاه آمده ایم و پگاه هم خسته است و به همین دلیل از سر جایش بلند نشده بود که بیاید در زمان میانی تنفس دور هم باشیم و از همان طرف هم آنها رفتند. مازیار و نسیم را بعد از کنسرت به ورست بردیم تا چیزی بخوریم و تو می خواستی مهمانشان کنی بابت اولین حقوق از تلاس. این از دیشب و از اینکه خیلی توی ذوق خصوصا تو خورده بود. خلاصه که در یک قرار ناگفته تصمیم گرفتیم که دیگر چیزی از این تجربه نگوییم. اما دور هم با خودمان شب خوبی داشتیم.

امروز اما از همان صبح قید درسی که نمی خوانم و وقتی که در کتابخانه تلف می کنم را زدم و بعد از اینکه حلیمی که تو دیشب درست کردی را صبحانه خوردیم رفتیم دنبال کارهایی که داشتی. اول برای بیمه ی فیزوتراپی و بعد خرید نان از سوپر خوراک و بعد خرید چندتایی لباس برای بابا و جهانگیر که احتمالا آخر این هفته به سلامتی راهی ایران میشوی تا مادربزرگت را که خدا را شکر بهتر است ببینی و بعد هم یک چای در کافه ی هتل جلاتو و بعد هم خانه و ورزش و حالا هم کمی وقت تا کنار هم بنشینیم و با اینکه فرصتی برای دیدن یکی دیگر از اپیزودهای فیلم مستند Eyes on the prize نداریم اما می نشینیم و برنامه ای از بی بی سی خواهیم دید و به سلامتی این روز عالی را که بعد از مدتها در کنار هم تمام و کمال گذراندیم به یک هفته و ماه و سال عالی گره میزنیم. که فردا روز کار است و روزهای کار در راه.

هیچ نظری موجود نیست: