۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعه

اسب تورین


دارم میرم دانشگاه که دو کلاس امروز را درس بدهم و عصر هم که برگشتم خانه قراره بیام دنبال تو تا با هم بریم تائتر. خب! مشخص شد که این هفته ایران نمیری چون خدا را شکر حال مامان بزرگت بهتر شده با اینکه کلا به ادامه ی این بهبود خیلی امید نداریم. دکترش گفته که به هر حال اگر کسی می خواهد برای دیدنش بیاید بهتر است این کار را بکند و خلاصه از آنجایی که این هفته ی پیش رو تو خیلی کار داشتی و سندی هم کاملا دست تنها بود- با اینکه بهت گفته بود که حتما بلیط بگیری و امشب بری- قرار شد یکی دو هفته صبر کنی و احتمالا آخر ماه بروی تا بتوانی کمی با خیال راحت و یکی دو روز بیشتر آنجا بمانی.

دیروز بیش از هر چیز طبیعی بود که درگیر همین داستان از ایران باشیم. من که شب قبلش نتونسته بودم بخوابم تقریبا تمام روز را از دست دادم. جز کمی قدم زدن تا کتابخانه و البته دیدن یک فیلم خیلی خوب در خانه هیچ کار دیگری نکردم. تقریبا تا ساعت ۴ بیدار بودم و برگه ها را تصحیح کردم و وقتی که بابت رفتن تو بیدار شدم کمتر از ۳ ساعت خوابیده بودم. یک گفتگوی تلفنی طولانی با مامان و بابات داشتم و البته مامانت که خیلی خوشحال بود بابت ای پدی که برایش گرفته بودیم و فرستاده بودیم و تازه دستش رسیده بود. خیلی ذوقش را داشت و از آنجایی که انتظار چنین هدیه ای را اصلا نداشت توی این شرایط خیلی بهش چسبیده بود. بابات هم که آنقدر منطقی نسبت به موضوع و آمدن تو حرف زد- که بهتره که الان نیایی چون کار جدید و شرایط موجود در ایران خیلی با هم نمی خوانند- که واقعا جای خوشحالی بود از اینکه با توجه به کل داستان خودش را خوب کنترل کرده.

اما فیلم دیشب که جزو فیلمهای به یاد ماندنی خواهد بود کاری بود از یک کارگردان مجاری که بیش از سینما فلسفه را دنبال کرده و البته فیلم هم برداشتی از نیچه و داستان برخوردش با اسب و ارابه ران ایتالیایی بود که باعث رفتن به محاق کاملش در زندگی شد. The Turin Horse بعد از اینکه دیدمش گفتم یادم باشه که باز هم این دفعه با هم ببینیمش. تو خیلی دیر آمدی چون به مهمانی شرکت خودتان که برای معرفی زنان موفق در محیط کاری در کانادا سالانه برگزار میشه و اتفاقا سندی از جمله ی پایه گذرانش هست رفته بودی و خیلی هم خوشت آمده بود و وقتی برگشتی کلی از داستانهای آن شب گفتی.

خب! وقت رفته و کمی هم دیر شده. کلی برگه باید ببرم و البته کارهای جانبی دیگه در دانشگاه دارم و بعد از ۴ ساعت درس دیگه خیلی توانی نمی ماند جز شاید دیدن یک تائتر خوب.

هیچ نظری موجود نیست: