۱۳۹۲ آبان ۱۸, شنبه

Farther West


دیروز بعد از اتمام کلاسها سریع راهی خانه شدم تا با ماشین بیام دنبال تو و بریم دیستلری و مجموعه تائترهای Soulpepper که برای اولین بار بود می رفتیم و دیدن تاتئر Farther West که از جمله نوشته های یکی از معروفترین چهره های تائتر کانادا در دنیا به اسم جان مورل بود. اول رفتیم میلز و شام سبکی خوردیم و بعد هم رفتیم سالن تائتر که تجربه و محل جالب و قشنگی بود. البته کمی خسته بودیم هر دو از یک روز کار فشرده اما خوب بود. جالب اینکه تائتر هم تا حد زیادی متفاوت از تجربه های قبلی مون بود و خصوصا اولش که با برهنگی کامل دو هنرپیشه برای مدتی روی سن دنبال میشد و اساسا خیلی هم الزام این برهنگی را به ادامه ی داستان  متوجه نشدم- هرچند که روای داستان به هر حال یک خانم مهربان بود اما باز هم نمی دانم چرا باید برای مدتی طولانی در ابتدا تمامی زیر و بم ایشان و معشوقه اش را لخت و عور می دیدیم.

امروز هم صبح زیبایی را با هم شروع کردیم. بعد از اینکه کمی با هم گپ زدیم و تو صبحانه ات را خوردی تا سم جمیز رفتیم و من قهوه ام را گرفتم و بعد مرا تا کلی رساندی و رفتی ایتون سنتر تا برای جهانگیر و مامان و بابات کمی سوغاتی بگیری که دو هفته ی دیگه که به سلامتی راهی ایران میشی دست خالی نباشی. و بعد هم تو برگشتی خانه و من هم پس از کمی درس خواندن آمدم تا بیشتر با تو باشم چون این ویکند و ویکند بعدی احتمالا بیشترین فرصت را داریم که در کنار هم باشیم تا به سلامتی تو از ایران پس از ده روز برگردی.

عصر قرار بود که به اولین جلسه ی باشگاه ورزش Good Life که در ساختمان منولایف هست بریم. برخلاف انتظار و با اینکه من لباس ورزشی پوشیده بودم کار من بیشتر به اتلاف وقت با مربی خصوصی این چند جلسه به اسم بنیامین که اهل نانت فرانسه هست گذشت و کلی سئولات اساسا بی ربط از عادات غذایی تا خواب و خوراک و اهداف اصلی برای ورزش و ... اما تو کمی ورزش کردی و خلاصه پس از یک ساعت راهی خانه شدیم. قرار شد که چهارشنبه ها و شنبه ها به مدت سه هفته ی پیش رو به آنجا بروم تا با بن روی قفسه ی سینه و شکم کار کنم.

ساعت ۸ شب هم قرار شام خانه ی فرشید و پگاه داشتیم که تازه از آنجا برگشته ایم. شب خوبی بود و دو نفر از دوستان پگاه هم بودند که یک زوج نسبتا نزدیک به روحیه ی خودشان و با علائق مشترک بودند. کمی با فرشید از بابک حرف زدیم و چیزهای دیگه و خلاصه بد نبود. تازه برگشته ایم و تو خوابی و من هم حالا که بلاخره این پست به اتمام رسید راهی تخت خواب خواهم شد که ساعت از یک بامداد هم گذشته. فردا روز درس و آلمانی خواندن شب هم دیدن یک فیلم مستند هست و تو هم کمی باید به کارهای شخصی و با هم البته به تمیزکاری خانه بگذرانیم.

شب خوش!

هیچ نظری موجود نیست: