۱۳۹۱ خرداد ۱۰, چهارشنبه

هزار چرخ خوردن: آپارتمان منتفی شد


داری آماده میشی که بری سر قرارت با جیمی در کافه ی آن دست خیابان برای آشنا شدن با سیستم کاری. من هم کارهایم را باید بکنم و برم کلاس آلمانی. درس و زبان خواندنم در همان وضعیت موتور خاموش گذشته هست و تغییری نکرده. دیروز با هم دوتایی رفتیم بیرون برای چای و قهوه که بلاخره سر از خیابان کینگ در آوردیم و کار به نهار در Wvrst کشید. وقتی برگشتیم سمت خانه با اینکه خیلی خسته بودم اما گفتم میروم پیاده روی که در خانه خوابم نگیره و دوباره بد خواب نشوم. تو که کمی سردرد از روز قبل داشتی گفتی بهتره که بری خانه و کمی استراحت کنی. به من هم گفتی با توجه به اینکه حساسیت بهار دیروز کاملا اذیتم کرده بود بیایم خانه.


خلاصه من رفتم و تا برگشتم دو ساعتی طول کشید و تو هم با استراحتی که کردی بهتر شده بودی. دوباره با هم رفتیم پیاده روی تا هم فیلمی بگیریم برای شب و هم کمی از این طریق ورزش سبک کنیم. اما آنقدر عطسه کردم که حال هر دومون گرفته شد. خلاصه با گرفتن فیلم توت فرنگی های وحشی برگمان که هنوز فرصت دیدنش را نکرده بودیم برگشتیم خانه. اما آنقدر بی خال بودم که ترجیح دادیم یک فیلم انگلیسی زبان نگاه کنیم که روی لپ تاپ داشتیم. Flowers of war را دیدیم که بد نبود. شب هم تا رفتیم در تختخواب من بیهوش شدم.


امروز هم از صبح- در واقع از ساعت ۹- که بیدار شدیم داریم کارهای خودمان را می کنیم. من کمی مشق آلمانی کردم و تو هم به کاری کار تازه ای که گرفتی رسیدی. صبح که ایمیلهایت را دیدی گفتی که دیروز بابات مقاله اش را در کنفرانس کارآفرینی در دانشگاه امیرکبیر خوانده و خیلی راضی بوده و جهانگیر هم که برای سوپرایز کردنش رفته بوده تهران برایت تقدیرنامه ی بابا را اسکن کرده بود و فرستاده بود. باهاش حرف زدیم و خوشحال بود و راضی. از گرانی و اوضاع آنجا گفتند و خلاصه نهار خوردیم و بعد بانا آمد که آپارتمانی که دیروز چکش را هم ریک کشیده بود منتفی شده. از قرار میشل- ایجنت مسکن شون- درست قیمتها را حساب نکرده و در آخر یک ۶ هزارتا اضافه شده بابت یک نوع تکس دیگه و آنها هم این مبلغ را ندارند- و صد البته ما هم نداریم- و خلاصه منتفی شد. نمی دانم اساسا بتونیم در همین ساختمان که دیروز کلی بابت ماندن در آن خوشحال بودیم جایی را بگیریم یا نه. به هر حال زندگی همینه و مصداق همان هزار چرخ خوردن سیب قبل از افتادنش روی زمین هست.


از طرف دیگه هم سمیه که قرار بود آخر هفته با نامزد انگلیسی اش بیاد و تو برایش خیلی خوشحال بودی و کمی از کارهایش را هم کرده بودی از قرار کارش دوباره به ماهها تاخیر افتاده. دلیلش هم از آنجایی که به دولتها و مسئله ی مهاجرت برمیگرده ساده و احمقانه هست. باید دوباره با توجه به نامزد شدنش یک سری از پروسه ها را تکرار کنه. گفتی که صدایش در نمی آمد و البته هم حق داشت. بله! هزارتا چرخ می خورد. بلکه بیشتر!

هیچ نظری موجود نیست: