۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

بد خوابی



از ساعت ۲ صبح که دیگه نمی تونستم بخوابم بلند شدم و حالا هم ساعت نقریبا ۴ و نیمه. البته تو هم مثل من این چند شب را بی خواب و بد خواب بوده ای. نمی دانم چه شده که نمی توانیم درست بخوابیم.


دیروز بعد از دو هفته غیبت رفتم کلاس آلمانی که با بازگشت یادویگا مثل همیشه عالی برگزار شد. جالب اینکه موفق شدم نظر چند نفر از بچه ها و بخصوص خود یادویگا را برای ارائه کلاس بعدی در دوره ی تابستان- که کلا ارائه نشده است- جلب کنم و به احتمال بسیار زیاد کلاس خواهیم داشت. اما از ان جالبتر اینکه منی پیگیری این کار را می کنم که در میان تمام این همکلاسی هایی که گفتند می آیند کمتر از همه زبان می خوانم و تمرین می کنم.


دیروز مقاله ی جدیدم چاپ شد و برخلاف قبلی که واقعا فکر می کردم خیلی بیشتر مورد استقبال قرار گیرد و نگرفت این یکی این کار را کرد. جالبه که در نهایت هم مولف نمی تواند واکنش مخاطب را کاملا پیش بینی کند. دیروز با اینکه می خواستیم بریم کتابخانه بابت بد خوابی و خستگی نرفتیم و در خانه ماندیم. تا چند ساعت دیگر هم تو باید بروی موزه و من هم اهل کتابخانه رفتن نخواهم بود. اما بهتره برم و سعی کنم کمی بخوابم تا تمام روز را از دست ندهم.
 

هیچ نظری موجود نیست: