۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

تولدمون مبارک



صبح شنبه ۱۴ می یک روز آفتابی و زیباست. از امروز تاریخ جدیدی را به امید خدا آغاز می کنیم. قرار هست کمی از فشارهای روحی و عصبی اطراف کم کنیم. قرار هست کمی بیشتر به فکر خودمان و سلامتی و روحیه مون باشیم. به فکر درس و زبان به فکر تفریح و کار. خلاصه قرار هست بخصوص من خیلی مواظب باشم و دایم دستخوش مسایل بعضا بی اهمیت و یا کم اهمیت نشوم.


دیشب با فرشید و پگاه رفتیم یک بار-رستوارن نزدیک خانه. بد نبود. البته غذایی نخوردیم اما فضایش که یک ساختمان قدیمی و زیبا بود بسیار دل چسبش کرده بود. خلاصه بعد از آنجا گفتم بریم خانه تا تو شمع کیک تولدت را فوت کنی و کیک بخوریم. یک ساعتی بچه ها اینجا بودند و دوباره من بیخود سعی کردم که اشتباه فرشید را تصحیح کنم. خودم دارم میگم فلانی پوپولیست هست و ... و فرشید بی آنکه بداند معنی اینکه دارم میگم چیست و چه می خواهم بگویم با آدم بحث می کنه. اتفاقا اشتباه من هست که با اون که اتفاقا در دایره ی همان توده ی عام مخاطب چنین سیاستهایی هست بحث می کنم. این را هم باید درست کنم. حتما. من قرار نیست اولا به همه درس بدهم- ضمن اینکه توانایی و صلاحیت درس دادن به همه را هم ندارم حتی در زمینه ی تخصصی خودم- در ثانی قدر خودم را هم بدانم و البته یادم باشه که دچار غرور و دیگر کم بینی هم نشوم. هر کس در جای خودش و بنا به اندازه ی نیاز خودش مخاطب دیگری است مگر بخواهد تغییر کند. یادم باشد که اکثریت از آنجایی که هستند هم راضیند و هم اساسا جای تو را نمی شناسند و هم اصلا نمی خواهند رشد کنند و جایشان را بهتر،‌وگرنه که جهان شکل دیگری داشت.


خلاصه که قرار هست کم کم یادم بگیرم. خب! روزهای تولد تو به سلامتی گذشت. قرار هست سه سال سازندگی و کار شدید اما با تفریح مناسب و فعال و البته حفظ سلامتی و خونسردی را پیش رو داشته باشیم. قرارمون باید یادم باشه. 


بعد از این نوشته میرم تا ماشین را پس بدهم و بعد هم میام خانه تا کمی آلمانی بخوانم که به اندازه ی یک ماه کلاسی عقبم. اما یادم باشه که باید کار کنم و خودم را برسانم. با هم میرویم جلو آرام و درست و با دقت. به امید روزها و ساعتهای بهتر و تعالی لذت بخش تر. 


تولدمون مبارک.

هیچ نظری موجود نیست: