۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

شاهکارها بدون گرونیکا



صبح شنبه هست و تو داری کارهایت را می کنی تا بعد از صبحانه با هم به سلامتی برویم (بلو منتین) که دو ساعتی رانندگی داره و امروز را بزنیم بیرون از شهر. جالبه که اینجا هم مثل سیدنی بلو منتین داره و می گویند که خیلی زیباست. اما از دیروز بگم.


دیروز صبح رفتیم و ماشین را کرایه کردیم که اتفاقا یک SUV بهمون داد بابت آپ گریدی که شده بودیم. اما جالبتر اینکه دختری که آنجا مدیر هست و بابت این چند مرتبه هم ما را می شناسه وقتی فهمید که برای تولد تو می خواهیم بریم آنجا بهمون تخفیف داد و کیلومتر آزاد باهامون حساب کرد. قرار شد پس فردا که ماشین را بر می گردانیم برایش شیرینی کوچکی ببریم.


از آنجا رفتیم دانشگاه و دو سه ساعتی به کارهایمون رسیدیم و مدارک تدریس سال بعد را که گم کرده بودند- دانشگاه یورکه دیگه- دوباره بردیم و خلاصه برگشتیم خانه. ساعت ۵ با انا در AGO قرار داشتیم که گالری انتریو هست و نمایشگاهی از شاهکارهای پیکاسو داره. البته جای گرونیکا واقعا خالی بود اما بقیه ی کارهای نابش بودند.


من از صبحش کمی سر درد داشتم اما در موزه آرام آرام شدیدتر شد طوری که بعد از موزه که قرار بود بریم شام و رفتیم مرکاتو من حالم خیلی بد شد و طوری فشار و رنگم پرید که حال شما دوتا را بشدت گرفت. خودم که دایم چشمهایم را بسته بودم و سعی می کردم تا حد امکان با اینکه نه غذا می توانستم بخورم و نه مزیک را تحمل کنم و دستم هم روی صورتم بود بروز ندم- اما با این حالت مگه میشد حال شما گرفته نشه.


خلاصه بلافاصله بعد از اینکه انا کادوی تولدت را داد که بسته ای شکلات بود و سر بطری شراب که یک خرگوش مجسمه ای بود و یک صابون ژاپنی و هر کسی پول غذای خودش را داد یک تاکسی گرفتیم- کاری که هرگز در حالت عادی نمی کنیم- و تا خانه آمدیم. من به محض اینکه رسیدیم بالا رفتم توی تخت و خوابیدم. البته متوجه شدم که تو برایم آب قند آوردی و آب و کنارم دراز کشیدی و بعد هم کارهایت را کردی و خوابیدی اما تا صبح بی حال بودم. 


الان خیلی بهترم و می خواهم با رفتن آنجا و کمی خوش گذراندن امروز را به تلافی دیروز برایت بسازم. هر چند روز سخت و بدی بود اما دیدن کارهای پیکاسو عالی بود عالی.

هیچ نظری موجود نیست: