۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

حساسیت


اول از همه بگم که نمی خواهم این پست را به عنوان آخرین پست ماه ناب می بگذارم. پس بعد از این نوشته بلافاصله یکی دیگه می نویسم تا هم به ۲۱ برسیم و هم ماه زیبا و یگانه ی می امسال را در این هوای قشنگ بارانی آنگونه که شایسته است تمام کنیم.

اما امروز بعد از چند سالی و شاید برای اولین بار در کانادا دچار آنچنان حساسیت فصلی شدم که نظیر نداشت. نه در کتابخانه و نه در خانه و نه در خیابان آرام نبودم و آنقدر عطسه کردم و آبریزش داشتم که نا و نفسی برایم باقی نمانده. بعد از مدتی مقاومت کردن بلاخره امروز تسلیم شدم و رفتم قرص ضد حساسیت گرفتم که کمی تاثیر کرد اما برطرف نکرد. تا کمی آرام شدم سریع رفتم سلمانی چون هم از وضعیتم خسته شده بودم و هم فردا که مهناز و نادر با بچه شان و خاله عفت برای شام اینجا می آیند کمی مرتب باشم.

تو هم طبق معمول روز پر کاری داشتی اما بهتر از دیروز بود و اتفاقا به اصرار تام زودتر از موعد هم رسیدی خانه. قبلش رفته بودی مارکت و کمی پنیر و کراکر خریدی تا امشب شرابی بنوشیم و فیلمی ببینیم و برای فردا هم میوه داشته باشیم.

بسته کتابهایی که رسول از پاریس فرستاده بود هم رسیده و لطف کرده چندتایی رمان برایم فرستاده و البته کتاب جدید طرح های درمبخش که عالی است.

خلاصه که برخلاف انتظارم حتی نتوانسم پیشگفتار پدیدارشناسی را آن طور که می خواستم بخوانم و تمام کنم. اما آنچه که این چند روزه خواندم کلی کمک کننده خواهد بود. ضمن اینکه یکی دو مورد ترجمه ای هم در متن پرهام با تطبیقی که با متن آلمانی و انگلیسی دادم پیدا کردم که شاید بد نباشه برایش ایمیلی بزنم و برای ویراست های بعدی تصحیحش کند.

اما عجب حال و روز بدی داشتم امروز!
 

هیچ نظری موجود نیست: