۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

وضع بد آنها


جمعه تا عصر سر کار بودم اما برای اولین بار بود که تو زوتر از من آمدی خانه. مثل اینکه تام به اصرار کار را تمام کرده بود که بلند شو و برو خانه. اما از آنجایی که از قبل برنامه ای برای این ساعات نداشتیم و با اینکه دوست داشتیم بریم و فیلم گتسبی بزرگ را ببینیم نشد چون بلیط های آن سانس تمام شده بود و از خیر سینما رفتن گذشتیم و ماندیم خانه. البته ماندن در خانه هم خیلی دلپذیر نشد. اولا که برنامه ی مرجان که می خواست به کنسرت همای برود و فرشید که از ترس پگاه گفته دیگه کامران را نگه نمی دارد- این هم از پدری کردن جناب عالم دهر- و خلاصه با اینکه تو بهش گفته بودی ما شنبه شب مهمان داریم و اتفاقا باید آخر شب خانه ی ریک و بانا هم برویم برای دیدن پدر و خواهر ریک فایده نکرد و قرار شد که کامران را بیاره اینجا چون هر طور شده می خواهد کنسرت همای را برود و چاره ای هم نیست. با اینکه هیچ گونه سنخیتی نداشت بودن کامران در جمع ریدینگ گروپ ما و با اینکه مشکل اصلی بی ادبی و کثیف و حماقت اوست اما به هر حال باید قبول می کردیم چون به هر حال یک طرف داستان مرجان هست و کاری که از دست ما بر میاد. بگذریم از اینکه چقدر از فرشید بیش از پیش نا امید و نا امیدتر شده ایم.

به هر حال جمعه شب را زود خوابیدیم و خسته هم بودیم. شنبه صبح رفتیم کرما از آنجا تو کمی قصد پیاده روی داشتی و من هم می خواستم بروم کتابخانه تا مقاله ی فرزاد را که راجع به هگل و خوانشی هگلی از رمان فو نوشته ی کوتسی بود بخوانم. در کرما صحبت از این شد که اوضاع مالی خانواده در ایران خیلی بهم ریخته و وقتی بهت گفتم بیا همین مقدار کم پس اندازی را که داریم بفرستیم گفتی نه چون باید به فکر غرور و شرایط آنها هم باشیم.

پس از دو سه ساعت که از کتابخانه برگشتم دیدم خیلی اعصاب نداری. گفتی با جهانگیر حرف زده ای و گفته که هیچی پول نداره و ۲۰۰ درهمش را هم گم کرده و خلاصه ۳۰۰ دلار برایش حواله کرده ای. ناراحت بودی بابت شرایط و بی خیالی طرف. قبل از اینکه شروع به تمیزکاری بابت آمدن بچه ها و چیدن بشقاب و میز و... بکنیم به مناسبت روز پدر با ایران حرف زدیم که حسابی همان باقی مانده انرژی و اعصاب را هم گرفت. مامانت بهت گفته بود که اگر اشکال نداره آن ۳۰۰ دلاری که دست آیدا داری را بابت دندانپزشکی و مشکل دندانی که داره بگیرد و اینکه گفته بود ببخشید که وضعمان چنین شده خیلی ناراحت کننده بود و خیلی هم خصوصا روحیه ی تو را داغون کرده بود. بعد هم که با بابات حرف زدیم و متوجه شدیم که مدتی است ماشینش بابت بالا رفتن جریمه ها و عدم توانایی پرداخت توقیف شده و خلاصه با اصرار من امروز صبح به خاله سوری گفتیم که معادل ۶۰۰ دلار به مامانت به اسم کار دیگه ای بدهد تا با پول پارکینگ و ... بتواند ماشینش را پس بگیره. خلاصه صحبت های صبح و اصرار من و انکار تو به اینجا کشید و اینکه می توانیم به خانواده هامون کمک کنیم خیلی جای خوشحالی است اما به هر حال باعث ناراحتی و خصوصا و حزن آدم میشه. بهت گفتم در برابر تابستان اول که تنها حقوق GA من را داشتیم و یکی دوتا چکی که بابت اسکالرشیپ و کیوپی گرفتیم و آخر سر هم از گمل برای کمک به مامانم و خودمان قرض کردیم، و یا تابستان پیش که از مرجان قرض کردیم این تابستان خیلی اوضاع و شرایطمون فرق کرده و مستقل شده ایم و می توانیم راحتتر به خانواده هامون کمک کنیم.

اما امروز. صبح رفتیم صبحانه و قدم زنان برگشتیم خانه. هوا آفتابی اما باد نسبتا خنکی میاد و قرار کمی ورزش و درس و شب هم فیلم داشته باشیم. دیشب هم فرزاد و فیاض و آیدین و دو نفری که آیدین دعوت کرده بود به اسم ایگا و توماش آمده بودند که اتفاقا جمع خوبی شد و با اینکه عده ای نتوانسته بیایند اما بحث خوبی شد. برگه ی فرزاد تعریفی نداشت خصوصا که قسمت هگلش با توجه به روایت ضعیف و اشتباه جیم ورنون و دهها بار ارجاع به آن در متن فرزاد هیچ چنگی به دل نمیزد. اما کلا صحبتهای خوبی کردیم. ساعت ۶ هم مرجان زنگ زد که کامران را خانه ی یکی از دوستانش گذاشته که به خودش هم بیشتر خوش می گذرد و تشکر کرده بود بابت اینکه گفته بودیم بیاردش اینجا و قرار شد روی کمک ما حساب کنه. بعد از دو سه ساعتی یکی از دوستان فرزاد به اسم نوشین هم آمد و یک ساعتی بودند و بعد آن دو رفتند و با بقیه تا حدود ۱۰ شب نشستیم و گپ زدیم. خوش گذشت و حرفهای جالبی رد و بدل شد خصوصا اینکه ایگا جامعه شناسی می خواند و از لهستان هست و توماش هم سینما و از مجارستان و حرفهای جالبی در حوزه ی جامعه و سیاست اروپای مرکزی زدیم. قرار شد سه هفته ی دیگر خانه ی جدید آیدین دور هم جمع شویم.

از فردا هم باید چند روزی متمرکز هگل بخوانم و تو هم که کار داری و اتمام کارهای نهایی و ادیت کردن بوک چپتر دانشگاه نیویورک مون و البته عصر هم باید بریم فرودگاه که خاله سوری و همسرش و کیارش برای گرفتن ویزای اقامتشان وارد خاک اینجا می شوند و بعد از چند ساعتی که در فرودگاه اینجا هستند از طریق پروازی داخلی به شهر شارلوت می روند که قرار است ۶ ماه آنجا بمانند تا بخشی از پولشان را پس بگیرند و احتمالا بیایند همینجا.
  

هیچ نظری موجود نیست: