۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

با تمام این حرفها



با اینکه صبح ساعت ۴ و ربع بیدار شدم و خیلی وقت تلف کردم تا بشینم پای آلمانی خواندن. با اینکه از پیش از ساعت ۸ صبح آماده ی رفتن به کتابخانه بودم و می خواستم امروز خیلی خوب درس بخوانم. با اینکه تو خیلی خوب نخوابیده بودی و گفتی که من برم کتابخانه و تو بعد از اینکه ساندویچ ها را درست کنی خواهی آمد. اما به دلیل اینکه روز را با حالت بسیار عاشقانه و رمانتیکی شروع کردیم رفتن به کتابخانه در حدود ۱۰ صبح و آمدن تو در حدود ۱۲ ظهر و درس نخواندن مناسب من در کل روز اصلا به چشمم نیامد. واقعا که روز و به امید خدا ماه خوبی را آغاز کرده ایم.


البته تا ساعت ۴ و نیم ماندیم کتابخانه و تو کارهای برندا را تمام کردی و من هم کمی درس خواندم اما نکته ای که با دیدن عکس زیبای مامانت که در بلو مانتین استرالیا گرفته بودیم و حالا شده بود بک گراند لپ تاپت باعث ناراحتی من شد این بود که اشکهای تو علیرغم اینکه حسابی کنترلشان کرده ای در این مدت کمی هویدا شدند. بهت گفتم بیا بریم آن طرف با هم حرف بزنیم. کمی بهت روحیه دادم و گفتم نگران نباش هر طور شده باید خودمان از طریق کار بیاریمشون این طرف و خلاصه کمی آرام شدی. اما بهم گفتی از آنجایی که من خودم به اندازه ی کافی درگیر مسایل آمریکا هستم و مشکلات خانواده دیگه نخواستی که این داستان ناراحت کننده ی پرونده ی مامانت و بابات برای من هم خیلی حاد کنی و نشانم بدی که به قول خودت چقدر ناراحتی. گفتی که روزها که من نیستم هر وقت یادت میفته گریه ات می گیره.


به هر حال کمی بهت روحیه دادم و بعد از یک ساعتی درس خواندن گفتم بیا قبل از اینکه من برم گوته با هم بریم کرما. رفتیم و عوض اینکه سعی کنیم حرفهای دل خوش کننده بزنیم داستان و حرف از امیرحسین و مامانم و مادر موجب ناراحتی هر دو شد.


خلاصه من رفتم گوته و کلاس بدی نبود و تو هم برگشتی خانه. تو به مادر زنگ زده بودی که بیچاره بی غذا و بی حال خانه بود و مامانم هم کلا نرفته بود بهش سر بزنه و امیر هم برای تیغ زدن پیر زن رفته بود سراغش و مادر از همسایه برایش پول گرفته بود. این شد که وقتی آمدم بهش زنگ زدم و سه ربعی حرف زد و از ناراحتی هایش گفت و گفت تا اینکه من از شدت ناراحت شدن و عصبی شدن از دست امیرحسین دل درد و سر درد گرفتم.


حالا هم ساعت ۱۰ و نیم هست و وقت خوابه. تو کارهایت را کرده ای و در تخت هستی. من هم باید سریع بیام که صبح زود بیدار بشم و بشینم سر درس. فردا تمام روز برنامه ام درس خواندن هست. تو هم همینطور و البته غروب هم میری کلاس فرانسه به سلامتی.


با همه ی این حرفها امروز بین من و تو یک شروع زیبا برای ماه جدید رقم خورد مثل همیشه که بین من و تو همه چیز عالی و عاشقانه هست.

هیچ نظری موجود نیست: