۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

سرویس دادن



داریم آماده ی خواب میشیم. من که بعد از یک روز طولانی که از شاعت ۱۱ در دانشگاه با کلاس مارکس شروع شد تا آخر شب باکلاس آلمانی تازه از گوته برگشته ام و تو هم  که کلاس خودت را در دانشگاه داشتی و بعد از ظهر آمده بودی دانشگاه با من از دانشگاه برگشتی سمت خانه. البته قبل از اینکه برم کلاس آلمانی توی قطار بودیم که بهت گفتم من وقت کافی دارم که وسط راه پیاده بشم و اگر بخواهی با هم نیم ساعتی در کرما بشینیم و قهوه ای بنوشیم.


خلاصه که از ۵ تا ۵ و نیم دوتایی با هم در کرما نشستیم و گپ زدیم و بعد من راهی گوته شدم و تو هم خانه. در راه برگشت با مادر حرف زدم که حالش بهتر بود و داشت از دیروز و دیدن افسانه دختر دایی یعقوب میگفت. و البته از مامان و امیرحسین گله می کرد.


اما از دیروز که بگم حرف خاصی نیست جز اینکه بعد از تمیزکاری خانه و نهار بسیار لذیذی که تو درست کرده بودی- خورش بادمجان- من از ساعت یک رفتم کلی و با اینکه ده بار خواستم وسط کار بلند بشم و بیام خانه نشستم تا ساعت ۹ شب و بلاخره متن سرمایه را جلو بردم. صبح هم با اینکه چهل دقیقه ای دیرتر از موعد مقرر خودم بیدار شدم اما از یک ربع به ۵ تا ۱۰ که رفتم دانشگاه متن را تمام کردم. کلاس هم خوب بود و کمک کرد تا مطالبی را که خیلی مفهوم نبود بهتر بفهمم.

اما تو تمام دیروز را به سرویس دادن گذراندی. از کارهای خانه و لباس شستن و اتو کردن بگیر تا غذا و شیرینی درست کردن و با تهران تلفنی حرف زدن و بیرون رفتن برای پس دادن ساندویچ میکری که خریده بودی. البته همین تکه ی آخر علیرغم تاکید من باعث شده که سینوست سرمابخوره و تمام امروز را با سرماخوردگی خفیف اما سردرد سر کرده ای.

فردا ثبح زود باید بلند بشم و لویناس بخوانم و برم دانشگاه و بعد هم با جیم قرار دارم تا درباره ی مقاله ی درس هگل باهاش حرف بزنم. بعد هم باید سریع برم کتابخانه و استارت مقاله ی بسیار عقب افتاده ی آدورنو را بزنم. تو هم که کلاس فرانسه داری و عصر باید بری کلاس.

اما فردا شب ولنتاین هست و قراره دوتایی با هم در خانه خوش بگذرانیم. فیلم و شام و شراب و البته شکلات.
 

هیچ نظری موجود نیست: