۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

از آدورنو به برامس بی گوته



بعد از چند روز ننوشتن در اینجا بلاخره امشب فرصت کردم که سری به اینجا بزنم و چند خطی راجع به این چند روز بنویسم. ساعت ۹ و نیم هست. من تازه از کتابخانه برگشته ام و دارم به سخنرانی کاندیداهای جمهوری خواه که رسیده اند که در ایالت آریزونا هستند و شده اند چهار نفر گوش میدهم. تو هم داری رزومه ات را درست می کنی تا فردا ساعت ۹ صبح برسونیش به دست مژگان تا اون هم ببره برای دوستشان در پارلمان اونتاریو.


از دوشنبه که تعطیل رسمی و اولین روز ریدینگ ویک بود شروع کنم. تو کار مقاله ی پی یر را که برای تصحیح به مگان داده بودی انجام دادی- مگان بهت گفته بود که خیلی خوش ساخت و روشن هست و کار بخصوصی برایش نکرده- من هم کمی روی مقاله ی آدورنو کار کردم و خلاصه بعد از اینکه تو رولت درست کردی رفتیم خانه ی آیدین و سحر. ما تقریبا کمی بعد از ۸ رسیدیم اما تا فرزاد رسید شده بود ۹ با آندریا- پارتنر فیاض که خودش مسافرت بود- هم آشنا شدیم و خلاصه تا شام خوردیم و کمی از کانادا و سی بی سی- محل کار آندیا- حرف زدیم ساعت به از ۱۰ گذشته بود که تازه فیلم دیدیم. در واقع اساسا برای دیدن فیلم دور هم جمع شده بودیم. فیلم In the mode for love را دیدیم که احتمالا جز خود آیدین و سحر بقیه خیلی خوششان نیامده بود. خلاصه تا رسیدیم خانه و خوابیدیم ساعت از ۲ گذشته بود. با این حال سه شنبه ۲۱ فوریه را خوب پیش بردم. با اینکه خیلی دیر از خواب بیدار شدم و نرسیدم که آلمانی بخوانم- اصلا تصمیم گرفته ام که الویتم نوشتن و تمام کردن مقاله ی آدورنو باشه- اول وقت رفتم کلی. برای نهار قرار شد تو که دنبال کارهای بانکی و خرید و پست کارت پستال بودی با من تماس گرفتی و با هم در کافه ی هلت در بلور مارکت ساندویچ خوردیم. من برگشتم سر نوشتن و تو هم رفتی خانه و به کارهای خودت رسیدی و عصر ورزش رفتی و خلاصه تا من برگشتم خانه که بعد از ۹ شب بود کمی با هم نشستیم و تا خوابیدیم نزدیک ۱۱ شده بود. 


تو خوب نخوابیدی. دیشب فشارت افتاده بود و نصف شب بیدار شدی و خلاصه کمی امروز را بی حال گذراندی. صبح ساعت ۸ و نیم در کلی بودم و ادامه ی مقاله را پیش بردم. فکر می کردم با توجه به حجمی که جلو برده ام و برنامه ای که پیش رو دارم امروز اصل داستان را پشت سر بگذرام. با اینکه تقریبا بیش از ۹ ساعت نوشتم کار خیلی خوب جلو نرفت. تازه گوته هم نرفتم که شاید فرجی بشه اما نشد. فکر کنم تمام هفته را درگیر این مقاله بشم و این یعنی از دست دادن وقت برای مقاله ی لویناس و مارکس. 


تو هم که برایم نهار آورده بودی و با هم نشستیم و خوردیم خیلی بهم روحیه دادی. از بعد از نهار برای دیدن مژگان و خاله عفت قرار داشتی بری خانه شان و خلاصه تا برگشتی نزدیک ۸ بود و من هم به فاصله ی کوتاهی رسیدم خانه. با مادر حرف زدیم و الان هم داریم آماده ی خواب میشیم.


فردا شب ساعت ۸ بلیط تی اس او را برای اجرای برامس داریم و پس فردا شب- جمعه شب- با فرشید و پگاه قراره شام بریم رستوارن انار. شنبه هم که من وقت تمرین رانندگی دارم. امیدوارم تا آن موقع کار مقاله ام تمام شده باشه و از آن مهمتر امیدوارم تو بتوانی کاری به زودی پیدا کنی تا بخصوص خیالمون بابت کار مامان و بابات که دیگه خیلی دارند از شرایط ایران اذیت می شوند راحت بشه.

هیچ نظری موجود نیست: