۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

آب ریزی



دارم میرم گوته و تو هم همین الان بهم زنگ زدی که کلاس توتوریالت تمام شده و می خواهی چایی بگیری و بعد هم سوار اتوبوس میشی تا بیایی خانه. امروز تقریبا هیچ کاری نکردم. بخشی بخاطر سرگیجه و سر درد که از دیروز عصر بطور خیلی کم اما دائمی داشته ام و به قول تو احتمالا نتیجه ی خستگی و سرماخودرگی است و بخشی هم بابت اینکه داشتم چکیده ی طرح مقاله ی درس لویناس را که باید فردا به آشر بدهیم می نوشتم که متوجه شدم از حاشیه ی داخلی پنجره آب در حال چکیدن هست. تا زنگ زدم به پایین که خبر بدم تبدیل شد به شرشر آب و بعد هم کلا انگار که شیر آب باز شد.


از پنجره بیرون را نگاه کردم دیدم طبقات بالا هم همین میشکل را دارند اما احتمالا از آنجایی که یا کسی خانه نبود یا هنوز متوجه نشده بودند پیگیر داستان نشده بودند. خلاصه آب داشت تمام پارکتهای روی زمین جلوی دوتا پنجره را می گرفت که دیدم حوله و پارچه تاثیر نداره. رفتم پایین ببینم چه خبره که دیدم دست پاچه منتظر آتش نشانی هستند و خلاصه تا آتش نشانی آمد و بعد آسانسورها درست شد که بیام بالا بیشتر از یک ساعتی از وقتم رفته بود.


خلاصه که کاری نکردم جز همین Outline درس لویناس. الان هم دارم میرم گوته. تو هم جلسه ی صبحت با نیل برای کار برندا بد نبوده و کلاست هم که طبق معمول جلو رفته. خسته بودی اما کارهایت تمام شده و داری بر میگردی خانه. فردا هم باید به غیر از کلاس فرانسه بابت پر کردن فرم پدیرش دانشجویی جهانگیر که قصد داره بیاد اینجا و بعد از ۸ سال دانشگاه رفتن لیسانسش را اینجا دنبال کنه صبح را صرف کنی که البته کار بسیار مهم و ضروری هم هست.

خب! برم که داره دیر میشه. تنها نکته ی مناسب این کلاس آلمانی که وقتی نگاهی به متون هفته ی پیش کردم دیدم انگار زبان چینی شده برام و اساسا همه چیز را فراموش کرده ام این بود که الان ایمیلی از معلمم یادویگا گرفتم که اون هم خودش چهارشنبه مریض بوده و نرفته. بنابر این کمی خیالم بابت مرور کردن درسها امروز راحت تر شد.
 

هیچ نظری موجود نیست: