۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

دست سوخته



شنبه شب هست تازه فیلم extremely loud and incredibly close را که بد فیلمی نبود دیدیم. من از ساعت ده رفتم در کتابخانه تا مقاله ی آدورنو را امروز تمام کنمرکه تا هشت و نیم شب طول کشید. تو که پیش از ظهر رفته بودی بیرون برای خرید با نهاری که از بلور مارکت برای من گرفته بودی آمدی یک سر کتابخانه و گفتی که برای مامانت که خواسته بود برایش لباس رسمی بگیری یک کت و دامن از بی خریده ای.


خلاصه که وقتی داشتم جمع می کردم که بیام خانه بهم زنگ زدی و گفتی که دستت را با دستگیره ی فلزی ماهیتابه که در فر گذاشته بودی سوزانده ای. کف دست چپت خیلی بد ملتهب و قرمز شده و بعید می دانم تا فردا راحتت بگذاره. خیلی داری اذیت میشی. من هم که کلا کتف و کمر و شانه ام بابت این یک هفته روزی ده دوازده ساعت نشستن پای لپ تاپ به شدت آزرده و فرسوده شده اما متاسفانه این داستان دست تو نگذاشت امشب را آن طور که دوست داشتیم پیش ببریم. یک جشن کوچک دو نفری قرار بود بگیریم که به درد و خستگی شدید هر دو تغییر کرد.


خلاصه که بجای ۲۲ صفحه ۴۴ صفحه نوشته ام و باید فردا بعد از اینکه از تمرین رانندگی برگشتم بشینم پای این مقاله پ باز خوانیش. تو هم که کاملا درگیر دستت خواهی بود. امیدوارم امشب بتونی بخوابی و فردا اوضاع خیلی بهتر شده باشه.

هیچ نظری موجود نیست: