۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

توفانی در راه است


ساعت نزدیک 9 شب هست. من و تو در کتابخانه ایم. هر دو امروز کلاس داشتیم و بعدش آمدیم کتابخانه. البته من که درسی نخواندم و بیشتر به پیدا کردن منبع برای فهم "دیالکتیک منفی" آدورنو بود. تو هم عصر رفتی تا با "بلت" درباره ی پذیرش دانشگاه صحبت کنی که خیلی حرفهای خوبی بهت زده بود. تشویقت کرده که داستان یورک را جدی بگیری و چندبار برای تورنتو اقدام کنی تا بلاخره بیایی همینجا. البته گفته منظورش این نیست که شانسی نداری اما گفته که بیش از 200 نفر برای پذیرش دکترا اقدام می کنن و تنها 7 نفر می گیرن. و این یعنی رقابت خیلی سخت. بهت همان حرفهایی را که دیروز با هم زدیم زده و گفته برو یورک آن درسهایی را که می خواهی بخوان و درس بده و وام بگیر تا بیای دوباره تورنتو چون فکر می کنه که تو جدیت این کار را داری.

فردا قراره اولین طوفان سال بیاد. جالب اینکه دانشکده های هر دومون را تعطیل کرده اند. جلسه ی "اتیک سنتر" تو هم بابت همین طوفان به تعویق افتاده. نمی دانیم چیه اما مثل اینکه خیلی داستان جدی هست. ما که باید چه فردا چه پس فردا و چه جمعه درس بخوانیم و دانشگاه هم برویم. البته فردا را خوشبختانه کلاس نداریم.

دیشب با خاله آذر حرف زدم و داستان رسول و این بچه های لب مرز را که قبلا هم بهش گفته بودم تکرار کردم. خودش قبلا بهم گفته بود که دوستانی داره که احتمالا کمک مالی خواهند کرد. مادر که پریشب گفت ماهی 50 دلار میده و این برای مادر خیلی پوله. از خود خاله هم خیلی انتظاری ندارم پون می دانم علاوه بر مادر باید به مامانم هم کمک کنه که هر سه نفرشون بیکارند. اما چیزی که خیلی باعث ناراحتیم شد این بود که گفتم خوب میشه اگه در خانقاه تون طرح موضوع کنید. این بچه ها سر زمستون خیلی در فشار و فقر هستند. اما گفت نه در خانقاه نمی تونه چون خانقاه شون سیاسی نیست. نمی دانم چی بگم. جالب اینکه اتفاقا دیروز در بخشی از متن آدورنو می خواندم که چگونه درون گرایی و عرفان همواره در جهت تایید نظم موجود و باز تولید آن هست. اینکه چقدر اتفاقا در جهت امیال قدرت بیرونی و سرکوبگر هست. نه! ولش کن حیف این واژه ها و تلاش برای توجیه فلسفی این حماقت. البته حماقتی که به خوبی منافع خودش را همواره تشخیص میده. حیف هر واژه ای حتی این "گند بزنن به این ایمان و عرفان و طریقت".

شریعتمدارن که در داخل بر زمینی نماز می گذارند که کمی آنسوترش کهریزک هاست. شکنجه و "گناه کبیره". اما آنها نمی توانند کاری کنند البته. البته اگر این "کاری" را انسان و انسانیت معنی کنیم. آنها خیلی درگیرند و نمی رسند که فکر کنند. نمیرسند که پی حقیقت بروند. این طریقت پیشگان هم دیگر یابوی همین درشکه هستند. درشکه ی جهل و نا-معرفت. درشکه ی تحمیق و تن داده به خفت. "مفلوکان شرمتان باد".

هیچ نظری موجود نیست: