۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

جبران مافات


دیروز که شنبه بود را تماما خانه ماندیم. با اینکه من ترجیح میدادم بریم کتابخانه اما به دلیل اینکه تو کمی در خانه کار داشتی ماندیم خانه که درس بخوانیم و درسی هم در آخر نخواندیم. تو کمی به کارهای شخصی ات رسیدی و ایمیلی که از طرف "پی یر" برای کار آمده بود را جوای دادی و من هم عصر با امیرحسین یک ساعتی حرف زدم که قانع بشه که تا درس نخواند و یا دوره ای فنی-حرفه ای نبیند داستان همین خواهد بود. بلاخره قبول کرد که نگاهی به لینک های کالج شهرشون که من برایش فرستاده ام بکنه. جالب اینکه کالج راکلین در سال گذشته شده بهترین کالج کالیفرنیا و بیش از 70 ساله که قدمت داره. ضمن اینکه بهم گفت اگر بخواد بره اونجا اصلا لازم نیست پولی بده تا وقتی که بعد از فارغ التحصیلی کار پیدا کنه و استخدام بشه. ببین چقدر امکانات داره و دوباره همانجا درجا میزنه.

بعدش با مامانم حرف زدیم که گفت به پول احتیاج نداره. اما من اصرار کردم و خلاصه قرار شد که در موردش فکر کنه. بلاخره این مبلغ ناچیز گوشه ای از مسائل یک ماهشان را پر می کنه. بعدش هم به خاله آذر زنگ زدم و کلی با اون حرف زدم که علاوه بر حرفهای درستی که میزد خیلی هم حوصله ی این داستانها را نداشت. البته درست می گفت و از مامان و امیرحسین خیلی شاکی بود که برای زندگی خودشان قدمی درست بر نمی دارند. یکی دو تا نمونه هم گفت مثل ثبت نام برای خانه های ارزان قیمت که مامانم هیچ قدمی بر نداشته و همین یکی دوتا کار را هم برای ثبت نامش خاله آذر از اون سر آمریکا پیگیری کرده و می کنه.

مادر هم نوبت بعدی تلفن ها بود که خودش زنگ زد و حالش خدا را شکر خوب بود. به تهران هم که صبح زنگ زدیم تا ببینیم مراسم نذری شون چطور پیش رفته که مامانت آنقدر ناراحت بود و داشت گریه می کرد که نتونستیم حرف بزنیم. البته کار داشتند و شرکت بودند و دلیل ناراحتیش هم این بود که کسی که میاد مثلا سیستم های کامپیوتری شرکت را تنظیم و ارتقاء بده زده تمام فایلهای قسمت حسابداری را روی کامپیوتر مامانت که از دو سال پیش به این طرف بوده پاک کرده. با اینکه "بک آپ" هم داشته اند گویا بک آپ هم نابود شده. خلاصه وسط این داستان بودند و قرار شد امروز بهشون زنگ بزنیم.

اما امروز، یکشنبه. بعد از پست گذاشتن در اینجا داستان جارو و تمیز کردن خانه را داریم. بعدش هم حمام می کنم و میریم "کلی" برای درس خواندن. من باید مقدمه ی "دیالکتیک منفی" آدورنو را بخوانم که نزدیک به 60 صفحه هست و حسابی سخته. تو هم که باید برای این هفته برگه ی میان ترم درس ارسطو را بدهی. ضمن اینکه فردا را هم درگیر کارهای آیدا خواهی بود. خلاصه امروز باید درس بخوانیم و جبران مافات کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: