۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

پینگ پنگ


دیشب منزل آیدا خوش گذشت. البته نسیم و مازیار و بعدش علی هم آمدند و مامان آیدا خورش قیمه ی خوشمزه ای پخته بود. تا ساعت 12 آنجا بودیم و بعد از اینکه تارت دستپخت تو را که عالی شده بود خوردیم همگی خداحافظی کردیم و آمدیم خانه. هنوز قطار بود و با اینکه هوا خیلی سرد بود و آیدا هم اصرار داشت که ما را برسونه اما خودمون آمدیم. بچه ها هم که خانه شان همان نزدیکی بود.

اما امروز مثل تمام این چند روزه هیچی درس نخواندم. نمی دانم چه مرگم شده. بیشتر از همیشه اخبار را دنبال می کنم و دایم بخصوص به داستان لیبی و کشتاری که این دیوانه ی مجنون "قذافی" راه انداخته فکر می کنم. اگر موفق بشه ولو برای مدت کوتاهی اوضاع را کنترل کنه - که خیلی بعید به نظر می رسه- دقیقا الگوی بقیه ی دیکتاتورها و ایران خواهد شد از نظر تحمل فشارهای بین المللی و استفاده از اهرم نفت بر نیازهای سایر کشورها. جالب اینکه با اینکه مقاله ام را برای یکی دوجا فرستاده ام اما هیچ جوابی به ایمیلم داده نشده تا این لحظه.

تو اما نسبتا درس خواندی و البته سه شنبه ی بعد باید برگه ی میان ترم درس روسو را تحویل بدهی. من هم باید پروپوزال درس آدورنو تحویل بدم اما اصلا هیچ ایده ای ندارم فعلا. همین الان با همت تو از ورزش برگشتیم. البته ورزشی که نکردیم اما نکته ی جالبش رفتن به سالن پینگ پنگ برای اولین بار بود و کمی با هم دیگه بازی کردن و خندیدن. یاد سفر شیراز افتادیم که اولین و آخرین باری بود که با هم پینگ پنگ بازی کرده بودیم درست 9 سال پیش.

خوب بود بخصوص که تو سه شب پیش با من مفصل درباره ی دو نکته ی خیلی مهم حرف زدی و هر دو هم مهم بود. اول اینکه سعی نکنم که به همه توضیح و اطلاعات در تمام زمینه هایی که اطلاعاتی دارم. به قول تو "تویت" کنم. و چقدر درسته این حرف. البته به تو گفتم که کاملا می دانم درست می گویی اما این اخلاق منه. مثلا مامانت که چند روز پیش بهت گفته که هر کتابی که من سفارش میدم بابات هم یک نسخه برای خودش میگیره و هم در حرف زدن و انتخاب واژه هایش کاملا فرق کرده و هم تاثیرات دیگه ای گرفته. خب، این یعنی تاثیر ولو به اندازه ی یک نفر و یا خیلی کم. نکته ی دوم هم درباره نیاز ما به شادتر زندگی کردن و گسترش برنامه های مفرح و البته در چارچوب شان و شخصیت خودمان با دوستان امروز و آینده. تو دقیقا به همان نکته ای اشاره کردی که من مدتی است خلاء آن را در اینجا بخصوص با فشارهای درسی حس کرده ام. و دقیقا کاری مثل ورزش و مرتب ولو کم درس خواندن و با دوستان برنامه گذاشتن و البته برای نگرانی داستان ایران فعال کار کردن مهمترین نکات است. باید که درستش کنیم و این خلاء را پر کنیم که داره آرام آرام به قول تو زندگی مون را به سمت افسردگی ببره. چیزی که نه تنها باور کردنی نیست که با عشق من و تو به زندگی مون اصلا نمی تونه خودش را به ما تحمیل کنه اگر که دقیق باشیم.



هیچ نظری موجود نیست: