۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

دستخط روسو


از ساعت 4 صبح بیدار شدم و هر کاری کردم خوابم نبرد. پیش خودم گفتم دیگه باعث بد خوابی تو نشم. پا شدم و البته تو هم بیدار شدی و بعدش باز خوابیدی. دیروز هر کاری کردم کتاب آدورنو جلو نرفت. اصلا پیدا نکرده ام که داره چی کار می کنه. امیدوارم هفته ی بعد اوضاعم بهتر بشه.

داشتم کمی بی بی سی نگاه می کردم و گفتم چون هوا خیلی سرده - امروز میشه منفی 15- زودتر برم حمام. البته الان که ساعت 6 هست نه شاید نزدیک هفت که دوباره تو را بد خواب نکنم. دیشب بعد از اینکه از کلی برگشتیم رفتیم کمی ورزش اما قلبم خیلی تپش داشت و سینه ام درد گرفت. نمی دانم موقتی هست یا واقعا داستان جدیه. به هر حال منتظر پیدا کردن "دکتر خانوادگی" هستیم که از وقتی کارت OHIP را گرفته ایم هنوز کسی را پیدا نکرده ایم.

امروز کلاس دارم و کلاس تو هم قراره در کتابخانه ی ربارتس بخش کتاب ها و نسخ خطی برگزار بشه. گویا چندین متن اصلی از "روسو" دارید و استاد تصمیم گرفته امروز آنجا کلاس را بر پا کنه.

هیچ نظری موجود نیست: