۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

آرزوهای بزرگ






تا سال را دیشب یا بهتره بگم سحر امروز ساعت ۱ و ۱۴ دقسقه تحویل کردیم و کمی دعا کردیم و غزلی از حافظ خواندیم و خوابدیدیم شده بود ۲ بامداد. الان هم ساعت ۶ صبح هست. بلند شده ام کمی لویناس بخوانم و برم دانشگاه. تا عصر که برگردم. تو هم که هم کارهای برندا و پی یر را داری و هم کلاس فرانسه.

قبل از تحویل سال با ایران و آمریکا حرف زدیم و خدا را شکر همگی خوب بودند. البته مامانم به شدت مریض و سرماخورده هست اما گویا امیرحسین برگشته پیشش و از این جهت شاید کمی اوضاع برایش بهتر باشه.

سالی با آرامش و سلامت، سعادت و دل خوش آرزو کردم. آرزو کردم امید و آرزو در دلهایمان ریشه دارتر از همیشه باشه و آرزو می کنم بخصوص لذت داشته هایمان را بیشتر ببریم و توانایی درک سعادت را بیش از پیش داشته باشیم. آروز می کنم همه از شرور انسانی در امان باشیم و در این لحظه بخصوص مردم سوریه را بیش از همه در پیش چشم دارم.

سال ۹۱ دومین سال از دهه ی ۹۰ و نهمین سال باقی مانده به سده ی جدید هست. آروز می کنم که در نهایت سلامتی و خوشی این دهه را برای آینده ای بهتر بسازیم. نه فقط برای خودمان که برای همه.
 

هیچ نظری موجود نیست: